سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خلق را با قدرت خود، بی هیچ سابقه ای بیافرید و آنان را مطابق خواست خود ایجاد نمود . سپس آنان را در راه اراده اش پیشبرد و در راه دوستی اش برانگیخت . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش در ستایش خداوند، عزّوجلّ ـ]
 
دوشنبه 89 آبان 17 , ساعت 11:11 صبح

 اسلام به اهمیت و ارزش فوق‏ العاده پاکی و لزوم
قانونی بودن روابط جنسی زن و مرد چه به صورت نظر و
چه به صورت لمس و چه به صورت شنیدن و چه به صورت همخوابگی توجه کامل‏
دارد ، به هیچ وجه راضی نمی‏شود با هیچ نام و عنوانی خدشه‏ای بر آن وارد
شود ، اما دنیای امروز این ارزش فوق العاده انسانی را نادیده گرفته است‏
و در عین اینکه دودش به چشمش می‏رود نمی‏خواهد به روی خود بیاورد .
جهان امروز به نام آزادی زن ، و صریحتر : " آزادی روابط جنسی " روح‏
جوانان را سخت فاسد کرده است . به جای اینکه این آزادی به شکفتن‏
استعدادها کمک کند ، به شکل دیگر و به صورت دیگر غیر آنچه در قدیم وجود
داشت ، نیروها و استعدادهای انسانی را هدر داده است و می‏دهد . زن از
کنج خانه بیرون آمده ، اما به کجا رو آورده است ؟ به سینماها ، کنار
دریاها ، حاشه
خیابانها ، مجالس شب نشینی ! زن امروز به نام آزادی ، خانه را خراب‏
کرده بدون اینکه مدرسه یا جای دیگر را آباد کرده باشد . اگر غلط نکنم‏
آنجا را نیز خراب کرده است .
در اثر این بی بند و باری و دور افکندن قیود انسانی ، از راندمان تحصیل‏
جوانان کاسته شده ، جوانان از تحصیل و مدرسه فراری شده‏اند ، جنایتهای‏
عشقی فراوان شده ، بازار سینماها رونق گرفته ، جیب کارخانه‏داران مولد
لوازم آرایشی پر شده ، ارزش رقاصها و رقاصه‏ها و کولیها صد برابر
دانشمندان و متفکران و مصلحان اجتماعی شده است . اگر می‏خواهید بدانید
چنین هست یا چنین نیست ، آنگاه که رقاصه‏ای وارد کشور می‏شود با آنگاه که‏
دانشمندی نظیر پرفسور برنارد متخصص معروف پیوند قلب وارد می‏شود مقایسه‏
کنید و عکس العمل جوانان را در هر دو مورد ببینیدمطلب دیگر اینکه :
اسلام با همه توجهی که به خطر شکسته شدن حصار عفاف‏
دارد - همانطور که روش این آئین پاک خدائی است که یک آئین معتدل و
متعادل است و از هر افراط و تفریطی به دور است و امتش را " امت وسط
" می‏خواند - از جنبه‏های دیگر غافل نمی‏شود . زنان را تا حدودی که منجر به‏
فساد نشود از شرکت در اجتماع نهی نمی‏کند . در بعضی موارد شرکت آنها را
واجب می‏کند ، مانند حج که بر زن و مرد متساویا واجب است و حتی شوهر حق‏
ممانعت ندارد . و در بعضی موارد به ترخیص اکتفا می‏کند .
چنانکه می‏دانیم جهاد بر زنان واجب نیست ، مگر وقتی که شهر و حوزه‏
مسلمین مورد حمله واقع شود و جنبه صددرصد دفاعی به خود بگیرد . در این‏
صورت همانطور که فقهاء فتوا می‏دهند بر زنان نیز واجب می‏شود ،  ولی‏
در غیر این صورت واجب نیست . در عین حال رسول خدا به برخی از زنان‏
اجازه می‏داد که در جنگها برای کمک به سربازان و مجروحین شرکت کنند .
قضایای زیادی در تاریخ اسلام در این زمینه هست .
بر زنان واجب نیست که در نماز جمعه شرکت کنند مگرآنکه حضور به هم رسانند .
بعد از حضور واجب است شرکت کنند و ترک‏ نکنند  .
بر زنان واجب نیست که در نماز عیدین شرکت کنند ولی از شرکت دادن‏
ممنوع نمی‏باشند . برای زنان صاحب هیئت و جمال شرکت در این مجامع مکروه‏
است .
پیغمبر اکرم زنان خود را - با قید قرعه - با خود به سفر می‏برد . بعضی‏
از اصحاب نیز چنین می‏کردند .
پیغمبر اکرم از زنان بیعت گرفت ، ولی با آنها مصافحه نکرد ، دستور
داد ظرف آبی آوردند ، دست خود را در آن فرو برد و دستور داد زنان دست‏
خویش در آب فرو برند ، همین را بیعت شمرد . عایشه گفت هرگز
دست پیغمبر در همه عمر دست یک زن بیگانه را لمس نکرد .
زنان را از تشییع جنازه منع نکرد ، گواینکه آنرا لازم هم نشمرد . رسول‏
خدا ترجیح داد زنان در تشییع جنازه شرکت نکنند . در عین حال در موارد
خاصی شرکت کرده‏اند و احیانا نماز خوانده‏اند . در روایات ما آمده است‏
که وقتی زینب دختر بزرگ رسول اکرم وفات کرد زهرای مرضیه سلام الله‏
علیها و زنان مسلمانان آمدند و بر وی نماز خواندند  . از نظر روایات شیعه برای زنان جوان‏
شرکت در تشییع جنازه مکروه است . علماء اهل تسنن از ام عطیه نقل‏
کرده‏اند که گفت رسول اکرم ما را توصیه کرد که در تشییع جنازه شرکت‏
نکنیم ولی منع نفرمود .
اسماء دختر یزید انصاری ، از طرف زنان مسلمان مدینه مأمور شد به‏
نمایندگی آنان نزد رسول خدا برود و پیام گلایه آمیز زنان مدینه را به رسول‏
خدا ابلاغ کند و جواب بگیرد .
اسماء وقتی وارد شد که رسول خدا در میان جمع اصحاب بود . گفت :
" پدر و مادرم قربانت . من نماینده زنانم به سوی تو  . ما زنان‏
می‏گوئیم خداوند عزوجل ترا هم بر مردان مبعوث فرمود و هم بر زنان . تو
تنها پیامبر مردان نیستی . ما زنان نیز به تو و خدای تو ایمان آوردیم .
ما زنان در خانه‏های خویش نشسته حاجت جنسی شما مردان را بر می‏آوریم ،
فرزندان شما را در رحم خویش می‏پرورانیم . اما از آن طرف می‏بینیم وظائف‏
مقدس و کارهای بزرگ و ارجمند و پر اجر و با ارزش به مردان اختصاص‏
یافته و ما محرومیم .
مردانند که توفیق جمعه و جماعت دارند ، به عیادت بیماران می‏روند ، در
تشییع جنازه شرکت می‏کنند ، حج مکرر انجام می‏دهند ، و از همه بالاتر توفیق‏
جهاد در راه خدا دارند . در صورتی که وقتی یک مرد به حج یا جهاد می‏رود
ما زنان هستیم که اموال شما را نگهداری می‏کنیم ، برای جامه‏های

شما نخریسی می‏کنیم ، فرزندان شما را تربیت می‏کنیم . چگونه است که ما در
زحمتها شریک شما مردان هستیم اما در وظائف بزرگ و مقدس و کارهای پر
اجر و پاداش شرکت نداریم و از همه آنها محرومیم ؟ "
رسول اکرم نگاهی به اصحاب کرد و فرمود :
" آیا تاکنون از زنی سخنی به این خوبی و منطقی بدین رسائی در امور دین‏
شنیده‏اید " ؟
یکی از اصحاب گفت :
" خیال نمی‏کنم این سخن از خود این زن باشد " .
رسول خدا به جواب این مرد اعتنا نکرد . رو کرد به اسماء و فرمود :
" ای زن آنچه می‏گویم درست فهم کن و به زنانی که ترا فرستاده‏اند نیز
حالی کن . پنداشتی که هر که مرد شد به واسطه این کارها که بر شمردی توفیق‏
اجر و پاداش و فضیلت را می‏یابد و زنان محرومند ؟ خیر چنین نیست . زن‏
اگر خوب خانه‏داری و شوهرداری کند ، نگذارد محیط پاک خانه با غبار
کدورت آلوده شود ، اجر و پاداش و فضیلت و توفیقش معادل است با همه‏
آن کارها که مردان انجام می‏دهند " .
اسماء زنی با ایمان بود و تقاضای او و زنان همفکرش از عمق ایمانشان بر
می‏خاست نه از شهوات برانگیخته شده که غالبا امروز می‏بینیم . او و
همفکرانش نگران این بودند مبادا وظائفی که به عهده آنان واگذار شده قدر
و قیمتی نداشته باشد و همه وظائف مقدس و قدر و قیمت‏دار به مردان‏
اختصاص یافته باشد . او و همفکرانش تقاضای مساوات زنان و مردان را
داشتند . اما در چه ؟ در ربودن گوی فضیلت و انجام وظیفه مقدس . چیزی که‏
در مخیله آنان هم خطور نمی‏کرد این بود که شهوات فردی را نام " حقوق "
نهند و جنجال راه بیندازند .
لهذا وقتی که آن جواب را شنید ، چهره‏اش از خوشحالی برافروخته شد و با
خوشحالی به سوی همفکرانش برگشت  .
در باب شرکت زنان در اینگونه موارد ، در کتب حدیث روایات ضد و
نقیضی وارد شده است . از بعضی از آنها ممنوعیت شدید استفاده می‏شود .
اما صاحب " وسائل " که خود محدث متبحری است با توجه به مجموع آثار و
روایات اسلام می‏گوید :
" از مجموع روایات استفاده می‏شود که برای زنان رواست که برای مجالس‏
عزا ، یا برای انجام حقوق مردم ،  یا تشییع جنازه بیرون روند و در
این مجامع شرکت کنند ، همچنانکه فاطمه علیها السلام و همچنین زنان ائمه‏
اطهار در مثل این موارد شرکت می‏کرده‏اند . پس جمع بین روایات حکم می‏کند
که روایات منع را حمل بر کراهت کنم " .
پیغمبر اکرم زنان را اجازه می‏داد که به خاطر حاجتی که دارند بیرون روند
و کار خویش را انجام دهند . سوده دختر زمعه ، همسر رسول خدا زنی بلند
بالا بود . یک شب با اجازه رسول خدا از خانه به خاطر کاری بیرون آمد .
با اینکه شب بود عمر بن الخطاب سوده را به خاطر بلند بالائیش شناخت .
عمر در این جهت تعصب شدیدی داشت و همواره به پیغمبر توصیه می‏کرد اجازه ندهد زنانش بیرون‏
روند . عمر با لحن خشنی به سوده گفت : تو خیال کردی که ما ترا نشناختیم‏
؟ ! خیر شناختیم . پس از این در بیرون آمدن خود دقت بیشتری بکن . سوده‏
از همانجا مراجعت کرد و ماجرا را به عرض رسول خدا رساند در حالی که‏
رسول خدا مشغول شام خوردن بود و استخوانی در دستش بود . طولی نکشید که‏
حالت وحی بر آنحضرت عارض شد . پس از بازگشت به حالت عادی فرمود :
" « انه قد اذن لکن ان تخرجن لحوائجکن » " . یعنی اجازه داده شد به‏
شما که اگر حاجتی دارید بیرون روید  .
آنچنانکه مجموعا از تواریخ و نقلهای حدیثی بر می‏آید ، در میان صحابه‏
رسول خدا ، عمر بن الخطاب - همچنانکه مقتضای طبیعتهائی خشک و خشن از
طراز اوست - در مورد زنان فوق العاده سختگیر و طرفدار خانه‏نشینی کلی‏
آنها بوده است .
جاحظ در " البیان و التبیین " جلد 2 صفحه 90 و جلد 3 صفحه 155 از عمر
نقل می‏کند که :
" اکثروا لهن من قول " لا " فان " نعم " لیضربهن علی المسألة یعنی‏
بیشتر به زنها " نه " بگوئید . زیرا " بلی " آنانرا در خواهش جری‏تر
می‏کند " .
در تفسیر کشاف ذیل آیه 53 سوره احزاب می‏نویسد :
" عمر خیلی علاقه‏مند بود که زنان رسول خدا در پرده باشند و بیرون نروند
، زیاد این مطلب را به میان می‏گذاشت . به زنان پیغمبر

می‏گفت : اگر اختیار با من بود ، چشمی شما را نمی‏دید . یک روز بر آنان‏
گذشت و گفت آخر شما با سایر زنان فرق دارید همچنانکه شوهر شما با سایر
مردان فرق دارد . بهتر است به پرده در شوید . زینب همسر رسول خدا گفت‏
: پسر خطاب ! وحی در خانه ما نازل می‏شود و آنگاه تو نسبت به ما غیرت‏
می‏ورزی و تکلیف معین می‏کنی ؟ ! " .
در سنن ابن ماجه " باب ماجاء فی البکاء علی المیت " حدیث شماره‏
1587 می‏نویسد :
" رسول خدا در تشییع جنازه‏ای شرکت کرد . زنی از کسان متوفی شرکت‏
کرده بود . عمر بر آن زن نهیب زد . رسول خدا فرمود : ولش کن ای عمر !
چشم گریان و دل داغدار و عهد قریب است " .
از اینگونه جریانها در تاریخ زندگی عمر زیاد یافت می‏شود . حتی نقل‏
کرده‏اند که :
" عاتکه ، همسر عمر ، دائما با او برای رفتن به مسجد در کشمکش بود .
عمر نمی‏خواست او شرکت کند اما او اصرار داشت شرکت کند . عاتکه‏
نمی‏خواست نهی شوهرش را تمرد کند ، عمر هم نمی‏خواست نهی صریح کند ،
دلش می‏خواست وقتی که در مقابل تقاضای عاتکه سکوت می‏کند ، عاتکه به‏
مسجد نرود . این بود که در مقابل درخواست عاتکه سکوت می‏کرد و لب از
لب نمی‏جنبانید . اما عاتکه می‏گفت به خدا قسم مادامی که صریحا نهی نکنی‏
خواهم رفت و می‏رفت " .
در صحیح بخاری از ابن عباس نقل می‏کند که گفت :
" سخت مایل بودم فرصت مناسبی به چنگ آورم و از عمر بپرسم آن دو زن‏
که در قرآن درباره آنان آمده است : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت‏
قلوبکما »"  کیانند ؟ تا آنکه در سفر حج همراه او شدم . یک روز

فرصتی پیش آمد ، ضمن اینکه آب وضو روی دستش می‏ریختم گفتم یا
امیرالمؤمنین ! آن دو زن که خداوند در قرآن به آنها اشاره می‏کند و
می‏فرماید : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما »" کدامند ؟ گفت‏
: عجب است از تو که چنین پرسشی می‏کنی . آنها عایشه و حفصه می‏باشند .
آنگاه خود عمر داستان را اینچنین تفصیل داد :
من و یکی از انصار در قسمت بالای شهر مدینه که با مسجد و مرکز مدینه‏
فاصله داشت منزل داشتیم . من و او با هم قرار گذاشته بودیم به نوبت ،
یک روز در میان ، هر کدام از ما به مسجد و مرکز مدینه برویم و اگر چیز
تازه‏ای رخ داده بود به اطلاع دیگری برسانیم .
ما مردم قریش تا در مکه بودیم بر زنان خویش مسلط بودیم ،  اما
مردم مدینه برعکس بودند ، زنان آنان بر ایشان تسلط داشتند . تدریجا اخلاق‏
زنان مدینه در زنان ما اثر کرد . یک روز من به همسرم خشم گرفتم . او
برخلاف انتظار ، جواب مرا پس داد .
گفتم : جواب مرا پس می‏دهی ؟ ! گفت : خبر نداری که زنان پیغمبر
رویشان با او باز است و با او یک و دو می‏کنند و گاه یکی از آنان یک‏
روز تمام با پیغمبر قهر می‏کند .
از شنیدن این سخن سخت ناراحت شدم گفتم به خدا قسم کسی که با پیغمبر
چنین کند بدبخت شده است . فورا لباس پوشیدم و آمدم به شهر و بر

 دخترم حفصه وارد شدم ، گفتم شنیده‏ام شما گاهی یک روز تمام پیغمبر را
ناراحت می‏کنید . گفت : بلی . گفتم : دخترکم ! بیچاره شدی . چه اطمینانی‏
داری که خداوند به خاطر پیامبرش بر تو خشم نگیرد ؟ دخترکم ! از من بشنو
: بعد از این نه با پیغمبر تندی کن و نه از او قهر کن . هر چه می‏خواهی به‏
خودم بگو اگر می‏بینی رقیبت ( عایشه ) از تو زیباتر است ناراحت نباش .
قضیه گذشت . در آن ایام ما نگران حمله غسانیها از جانب شام بودیم :
شنیده بودیم آنان آماده حمله به ما هستند . یک روز که نوبت رفیق انصاری‏
بود و من در خانه بودم ، شب هنگام دیدم در خانه مرا محکم می‏کوبد و
می‏گوید : او در خانه است ؟ من سخت در هراس شدم . آمدم بیرون . گفت‏
حادثه بزرگی رخ داده . گفتم : غسانیها حمله کردند ؟ گفت : نه ، از آن‏
بزرگتر . گفتم : چه شده ؟ گفت : پیامبر زنان خویش را یکجا ترک گفته‏
است! گفتم بیچاره شد حفصه . قبلا پیش‏بینی می‏کردم و به خود حفصه هم گفتم.
صبح زود لباس پوشیدم و برای نماز صبح به مسجد رفتم و با پیامبر نماز
جماعت خواندم . پیامبر بعد از نماز به اتاق مخصوصی که به خودش تعلق‏
داشت رفت و از همه کناره‏گیری کرد . من به سراغ حفصه رفتم . می‏گریست .
گفتم چرا می‏گریی ؟ به تو نگفتم این قدر پیامبر را آزار ندهید ؟ ! خوب ،
آیا شما را طلاق داد ؟ گفت : نمی‏دانم . همین قدر می‏دانم از همه کناره‏گیری‏
کرده است . آمدم به مسجد نزدیک منبر پیامبر دیدم گروهی گرد منبر جمع‏
شده می‏گریند . قدری با آنها نشستم . چون خیلی ناراحت بودم رفتم به طرف‏
اتاق پیغمبر . یک سیاه دم در بود . گفتم به پیغمبر بگو : عمر اجازه ورود
می‏خواهد . رفت و برگشت و گفت : گفتم اما پیغمبر سکوت کرد .
برگشتم و رفتم میان مردمی که گرد منبر را گرفته بودند . مدتی نشستم .
نتوانستم آرام بگیرم . دو مرتبه آمدم و به دربان گفتم برای عمر اجازه‏
بگیر .

 رفت و برگشت و گفت : از پیغمبر برایت اجازه خواستم ، اما پیغمبر
سکوت کرد . برای سومین بار رفتم میان مردمی که گرد منبر جمع بودند و از
ناراحتی پیغمبر ناراحت بودند . باز هم نتوانستم آرام بگیرم . نوبت سوم‏
آمدم و به وسیله آن دربان سیاه اجازه ورود خواستم . غلام رفت و برگشت و
گفت باز هم پیغمبر سکوت کرد . مأیوسانه مراجعت کردم . ناگهان فریاد
همان دربان سیاه را شنیدم که مرا می‏خواند . گفت : بیا که پیغمبر اجازه‏
داد . وقتی که وارد شدم ، دیدم پیغمبر بر روی شنها به پهلو خوابیده و بر
یک متکا از لیف خرما تکیه کرده سنگریزه‏ها بر جسمش اثر گذاشته است .
سلام کردم . ایستادم و گفتم : یا رسول الله ! می‏گویند همسران خویش را
طلاق داده‏ای ، راست است ؟ گفت : نه . گفتم : الله اکبر . همانطور که‏
ایستاده بودم شروع کردم به سخن گفتن و مقصودم این بود سر شوخی را باز کنم‏
. گفتم : یا رسول الله ! ما مردم قریش تا در مکه بودیم بر زنان خویش‏
مسلط بودیم ، آمدیم به این شهر و از بخت بد ، زنان این شهر بر مردانشان‏
تسلط داشتند . پیامبر از شنیدن این جمله تبسمی کرد . به سخن خودم ادامه‏
دادم و گفتم : من قبلا به دخترم حفصه گفته بودم که اگر عایشه از تو قشنگتر
و محبوبتر است ناراحت نباش . بار دیگر پیغمبر تبسم کرد . چون دیدم‏
تبسم کرد نشستم ، به اطراف نگاه کردم هیچ چیزی در آنجا به چشم نمی‏خورد
جز سه تا پوست گوسفند . گفتم : یا رسول الله ! دعا کن خداوند به امت تو
توسعه عنایت فرماید آنچنانکه فارس و روم غرق در نعمتند . پیغمبر که‏
تکیه کرده بود فورا نشست ، فرمود : اینها دلیل لطف خدا نیست . آنها
نعمتهای خویش را در همین دنیا از خدا گرفته‏اند . گفتم : از گفته خودم‏
پشیمانم . برای من طلب مغفرت کن .
از این پس پیغمبر یک ماه از زنان خویش دوری جست ، بدان جهت که‏
رازی را حفصه نزد عایشه آشکار کرده بود . ( نه بدان جهت که عمر
می‏پنداشت که چون زنان پیغمبر زبان دراز شده بودند و پیغمبر را ناراحت‏

می‏کردند و پیغمبر در مقابل آنها سکوت می‏کرد ) . بعد از یک ماه پیغمبر
نزد . زنان خویش برگشت . آیه تخییر نازل شده بود که هر کدام از همسران‏
رسول خدا از ادامه همسری ناراضی هستند پیغمبر آنها را در نهایت خوشی ،
با کمک فراوان مالی در کارشان آزاد بگذارد ، هر جا می‏خواهند بروند ، و
با هر کس می‏خواهند ازدواج کنند و هر کدام مایلند با همین وضع فقیرانه‏
بسازند به زندگی با پیغمبر ادامه دهند . همه آنها در کمال رضایت گفتند :
ما خدا و پیغمبر را انتخاب می‏کنیم و افتخار همسری رسول خدا را از دست‏
نمی‏دهیم "  .
آری اینست روش اسلام در میان افراط و تفریط ها . همانطور که گفتیم‏
اسلام به خطرات ناشی از روابط به اصطلاح آزاد جنسی کاملا آگاه است .
نهایت مراقبت را در برخوردهای زنان و مردان اجنبی دارد . تا حدودی که‏
منجر به حرج و فلج نشود ، طرفدار دور نگهداشتن زنان از مردان است .
اسلام در عین اینکه به زنان اجازه شرکت در مساجد را می‏دهد دستور می‏دهد
به صورت مختلط نباشد ، محلها از یکدیگر جدا باشد . می‏گویند پیغمبر اکرم‏
در زمان حیات خویش اشاره کرد که در ورودی زنان به مسجد از در ورودی‏
مردان مجزا باشد . روزی اشاره به یکی از درها کرد و فرمود :
" « لو ترکنا هذا الباب للنساء » " یعنی خوب است این در را به‏
بانوان اختصاص بدهیم . بعدها عمر صریحا نهی کرد که مردان از آن در وارد
شوند  .

و نیز می‏گویند : پیغمبر اکرم دستور داد که شب هنگام که نماز تمام‏
می‏شود ، اول زنها بیرون بروند ، بعد مردها ، رسول خدا خوش نمی‏داشت که‏
زن و مرد در حال اختلاط از مسجد بیرون روند . زیرا فتنه‏ها از همین اختلاطها
بر می‏خیزد .
رسول خدا برای اینکه برخورد و اصطکاکی رخ ندهد دستور می‏داد مردان از
وسط ، و زنان از کنار کوچه یا خیابان بروند .
یک روز رسول خدا در بیرون مسجد بود . دید مردان و زنان باهم از مسجد
بیرون آمدند . به زنها خطاب کرد و فرمود بهتر اینست شما صبر کنید آنها
بروند . شما از کنار بروید و آنها از وسط .
فقهاء به همین مناسبت فتوا می‏دهند که اختلاط مردان و زنان مکروه است .
مرحوم آیة الله سید محمد کاظم طباطبائی یزدی ( قدس سره ) در عروه الوثقی‏
فصل اول مسأله 49 می‏گوید :
" یکره اختلاط الرجال بالنساء الا للعجائز یعنی مختلط شدن مردان و زنان‏
مکروه است مگر در مورد پیر زنان " .
راستی اگر کسی بیماردل نباشد تصدیق می‏کند که راه اسلام راه معتدل و
متعادلی است . اسلام در عین اینکه نهایت مراقبت را برای پاکی روابط
جنسی به عمل آورده است ، هیچگونه مانعی برای بروز استعدادهای انسانی زن‏
به وجود نیاورده است بلکه کاری کرده است که اگر این برنامه دور از هر
افراط و تفریطی اجرا شود ، هم روحیه‏ها سالم می‏ماند ، و هم روابط خانواده‏ها
صمیمی‏تر و جدی‏تر می‏گردد ، و هم محیط اجتماع برای فعالیت صحیح‏
مرد و زن آماده‏تر می‏شود .

برگرفته از کتاب مساله حجاب شهید مطهری(ره)



لیست کل یادداشت های این وبلاگ