سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در نبودِ برادرتان، به بهترین شکلی که دوستدارید در نبودتان از شما یاد کند، از او یاد کنید . [امام صادق علیه السلام]
 
سه شنبه 89 آذر 30 , ساعت 10:59 صبح

گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاههاى سراسر کشوردر سال 86

 

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم‏

 

این جلسه‏ى بسیار عزیز و شما جوانان عزیز، یکى از شیرین‏ترین نعمتهاى خدا بر این بنده‏ى حقیر است. جمع دانشجویان بسیجى، نیروهاى زنده، فعال، هوشمند و در حقیقت سربازان آماده‏به‏کار و کمربسته‏ى اسلام و انقلاب، براى هر مسئولى - بلکه براى هر احدى از آحاد کشور که به سرنوشت این کشور علاقه دارد - مایه‏ى سپاس و مایه‏ى مباهات است.

مطالبى را برادران و خواهرمان بیان کردند. اگر وقت مى‏بود و براى من و جلسه ممکن بود، ترجیح مى‏دادم که این یک ساعت دیگر را هم از مطالب و نظرات شما بشنوم؛ ولى همین مقدارى که شما عزیزان آمدید و مطرح کردید، بنده را خیلى خرسند مى‏کند. آن چیزى که همیشه من آرزو داشتم، از خدا مى‏خواستم و براى آن تلاش مى‏کردم، در بیانات شما جوانان عزیز بسیجى به‏طور مجسم مشاهده کردم و آن عبارتست از: وجود یک ذهنیت شفاف و روشن، یک درک متعالى از مسائل کشور و مسائل جهان، اهمیت بسیج و اهمیت حضور جوان در محیط علمى و در محیط سیاسى. نقطه‏نظرهایى که من همیشه تلاش مى‏کردم که جامعه‏ى جوانِ مؤمن و انقلابىِ ما، به آنها توجه کنند و در آنها پیشرفت کنند، در بیانات عزیزانى که صحبت کردند، فى‏الجمله مشاهده کردم. مطمئنم اگر تعداد بیشترى هم صحبت مى‏کردند، این باور و این احساس بیشتر مى‏شد.

ابتدا اشاره‏اى کوتاه به برخى از مطالبى که برادران و خواهرمان در اینجا بیان کردند مى‏کنم؛ بعد هم چند جمله‏اى در جمع‏بندى مسائل بسیج و بسیج دانشجویى و مسائل کلى کشور عرض خواهم کرد.

اولاً این که جوان بسیجى بیاید و درباره‏ى این‏که: «خوب است دولت مشکلات صنفى دانشجویان را - که به آسانى قابل حل است - حل بکند» صحبت کند یا از این که: «کار علمى در میان بسیج، حمایت و پشتیبانى لازم را پیدا نمى‏کند» گلایه بکند، این من را خوشحال مى‏کند؛ این همان توقعى است که ما از بسیج داریم. بسیج یعنى آن عنصر دلسوزى که کشور را متعلق به خود و آینده را وابسته‏ى به تلاش خود مى‏داند؛ نگران است،چون صاحبخانه است. اگر در خانه یک شیشه بشکند، ممکن است مهمانها و تماشاکن‏ها خیلى اهمیتى ندهند، اما براى صاحبخانه فرق نمى‏کند که شیشه‏ى کدام اتاق بوده و نگران مى‏شود؛ صاحبخانه است دیگر. این نگرانى را من در شما مجموعه‏ى جوان بسیجى، قدر مى‏دانم.

راجع به مسأله‏ى ورود در سیاست بحث شد. من حالا مطالبى عرض خواهم کرد و امیدوارم که این معنا روشن بشود. به نظر من سئوال ندارد! مگر مجموعه‏ى بسیجى - آن هم بسیجىِ انقلاب و دانشجوى انقلاب - مى‏تواند نسبت به مسائل سیاسى کشور بى‏تفاوت یا بدون موضع و بدون نظر باشد؟! مگر چنین چیزى ممکن است؟! من، شما دانشجوهاى بسیجى را توصیه مى‏کنم به این که محافظه‏کار نشوید و همواره دانشجو و بسیجى - به همان معناى مثبت و پُرخون و پُرتپش - باقى بمانید. البته دنباله‏ى این که مى‏گوئیم «محافظه‏کار نشوید» این است که «ولى هوشیار هم باشید». کاملاً هوشیار باشید. شعار مى‏دهید: دانشجو بیدار است! بله، همین توقع هست؛ من مى‏خواهم به شما عرض بکنم: بیدار باشید. بیدارى دانشجو هم فقط بیزارى از امریکا نیست. امریکا چیست؟ امریکا به معناى یک منطقه‏ى جغرافیایى یا یک ملت مطرح است؟ یا نه، به عنوان یک حجم و هویت سیاسى، امنیتى، تشکیلاتى، فرهنگى که به چشم دیده نمى‏شود؟ آن هم تشکیلاتى با پشتوانه‏ى عظیم مالى و تجربه‏ى فراوان در کار تبلیغات و جنگ روانى. بیزارى از این، بیدارى مضاعف لازم دارد. مثل بیدارى در میدان جنگ نظامى نیست که شما اگر در سنگر بیدار باشید، به مجردى که دشمن کوچکترین تحرکى نشان داد، او را هدف قرار بدهید. در جنگ فرهنگى، در جنگ سیاسى، در جنگ امنیتى، تحرک دشمن را درست نمى‏توان دید. گاهى اوقات، دشمن کار را به گونه‏اى ترتیب مى‏دهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مى‏خواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مى‏خواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعه‏اش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است.

چه‏طور دشمن را بشناسیم؟ چه‏طور تمایلات او را کشف کنیم؟ چه‏طور بفهمیم که این کار به نفع دشمن یا به ضرر دشمن است؟ این همان نقطه‏ى اساسى است. این همان جایى است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهل‏انگارى نکردن و هوشیارى و بیدارى کامل احتیاج دارد. اگر هم در جایى براى انسان مطلب روشن نیست، آن جا نباید حرکت کند. اگر دیدید زیر پا محکم است، پا بگذارید؛ اگر دیدید مشکوک است، پا نگذارید. بنابراین محافظه‏کار نباشید، اما هوشیار باشید؛ این، آن خط سیاسى است. البته سخت است و آسان نیست؛ اما شما هم مرد کارِ سختید؛ بسیجى هستید و باید این کار سخت را به عهده بگیرید.

ممکن است فلان تشکل دیگر دانشگاهى این ظرفیت را نداشته باشد که حتّى این حرف را بشنود؛ اما شما بعنوان بسیج، باید این ظرفیت را داشته باشید که این کار را بکنید؛ تفاوت شما اینقدر است. دانشجوى عزیز تبریزى‏مان، خیلى خوب و جمعبندى شده حرف زد. اینجور ذهنیت‏ها - جمعبندى کردن و مطالب را از بالاسرِ خطوط سیاسى و جناح بازیها دیدن - همان چیزى است که من از دانشجوى بسیجى توقع دارم.

اردوهاى جهادى دانشجوئى بسیار کار خوبى است و یکى از شعبه‏هاى کمک به دولت است؛ که بعداً درباره‏ى آن عرض خواهم کرد. این هم که سؤال بکنیم آیا بسیج وارد عرصه‏ى علم بشود یا نشود، این از همان سؤالهایى است که تعجب من را بر مى‏انگیزد! چرا نشود؟! بسیج باید جلوتر از همه وارد عرصه‏ى علم بشود. شما باید بروید و عرصه‏هاى علمى را، عرصه‏هاى فناورى را، نوآورى‏هاى علمى و آفاق شناخته‏نشده‏ى علم را تصرف کنید. البته درس‏نخوانده و کارنکرده نمى‏شود؛ این هم راه دارد و بعد عرض خواهم کرد.

در مورد بسیج، این مطلبى را که بعضى از این عزیزانِ من هم به آن اشاره کردند، یک قدرى باز کنم. بسیج یک تشکل دو بعدى است: یک اتصال به محیط دانشجویى و دانشگاه و یک اتصال به سپاه دارد. سپاه چیست؟ آیا سپاه صرفاً یک سازمان نظامى است؟ نه، سپاه نماد مقاومت انقلابى و شجاعانه است؛ این هرگز فراموشتان نشود. شما خیال نکنید که سپاه صرفاً یک سازمان نظامى است؛ آن وقت یک عده هم بیایند بگویند: سپاه یک سازمانِ نظامى است، ما که نظامى نیستیم! نه، سپاه فراتر از یک سازمان نظامى است.

سپاه مجموعه‏اى است که براى مقاومت، براى مجاهدت، براى همان هدفهایى که شما امروز در دانشگاه براى آنها دارید درس مى‏خوانید، از زمین حاصلخیز انقلاب اسلامى روئید. کجا؟ در میدان مجاهدت! این معناى سپاه است. البته هیچ کس خیال نمى‏کرد؛ ولى رشد بى‏سابقه و فوق‏العاده‏اى هم کرد. بسیارى از عناصر اصلى سپاه، جوانهایى مثل شما و در سن شما - بعضاً هم از سن شما پائینتر - بودند. یک وقت با خبر شدند که دشمن حمله کرده؛ درس و امتحان و کلاس و استاد و خانه و زندگى راحت را گذاشتند و به جبهه رفتند؛ «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر»: عده‏اى شهید شدند، عده‏اى مجروح شدند، عده‏اى هم برگشتند؛ این سپاه است. البته معلوم است که «حکم مستورى مستى همه بر عاقبت است»؛ بنده نمى‏گویم هرکس به جبهه رفت و لباس سپاهى پوشید، فرشته است؛ نخیر، بعضى از همین فرشته‏ها؛ تبدیل شدند به شیطان! خصوصیت انسان همین است که اگر از خود مراقبت نکند - حتّى در آن وقتى که به سر حد فرشته هم مى‏رسد - امکان سقوط دارد و ممکن است سقوط کند. بعضى‏ها سقوط کردند؛ لیکن آنها تشکیل دهنده‏ى هویت سپاه نیستند؛ هویت سپاه این چیزى است که من گفتم - البته در داخل این هویت، آدمها در سطوح مختلفى قرار دارند.

پس شما از یک بُعد به دانشگاه و محیط دانشجوئى و درس و علم و بحث و تحقیق، و از یک بُعد به مجموعه‏ى سپاه وصل هستید؛ این یک خصوصیت ویژه است. حالا با این دو بُعد، شما سپاهى هستید یا دانشجو و تشکل دانشجویى؟! این سؤال مهمى است. پاسخ این است که نه، شما نظامى نیستید؛ شما دانشجو و یک تشکل دانشجویى هستید؛ منتها یک تشکل دانشجویى که به نقطه‏ى مطمئنى - که عبارت است از همان نماد مقاومت - تکیه دارد؛ البته این تکیه‏گاه، تحرک او را محدود نمى‏کند، دست و پاى او را نمى‏بندد، کار علمى او را محدود نمى‏کند، هویت او را نظامى نمى‏کند، اما به او ذخیره‏اى از دستاورد تجربه‏ى جهادى و انضباط ناشى از این تجربه مى‏بخشد؛ این به نفع تشکل دانشجویى است: از خیرش استفاده مى‏کنید، اما نظامى هم نمى‏شوید.

البته من بلافاصله بگویم: نظامى شدن به هیچ وجه نقطه‏ى ضعف نیست؛ نظامى بودن افتخار است؛ منتها شما در محیط دانشجویى، این افتخار را ندارید؛ افتخارات دیگرى دارید. این افتخار مال محیط نظامى است. بله ممکن است یک دانشجوى بسیجى، بعنوان بسیج فعال یا بسیج ویژه در رزمایشها هم شرکت کند یا کارهاى دیگرى هم انجام بدهد و یک افتخار نظامى هم بگیرد؛ مانعى ندارد؛ اما بدنه‏ى بسیج دانشجوئى، نظامى نیست؛ یک تشکل دانشجویى با همان خصوصیات یک تشکل دانشجویى است. بنابراین توصیه‏ى من این‏است: دانشجو بمانید و به ارتباط با سپاه افتخار کنید. نظامى نیستید - نظامى بودن یک افتخار است؛ آنهم نظامى‏اى که عضو سازمان نظامى سپاه باشد - اما اگر کسى نظامى شد، این براى او یک افتخار است؛ کسى هم نخواست، اجبارى ندارد.

فرق این تشکل با تشکلهاى دیگر چیست؟ چون در بین تشکلهاى دیگر هم تشکلهاى مؤمن، انقلابى و علاقه‏مند هستند. فرق این تشکل با تشکلهاى دیگر این است: بسیج به معناى فرد یا مجموعه‏ى آماده‏ى برآوردنِ نیازهاى انقلاب است، در هر زمان و از هر نوع؛ این معناى بسیج است. تشکلى به این نام تشکیل شده و شما عضو او هستید. اگر دیگرى در یک سازمان دیگر است و همین احساسات شما را دارد، او هم بسیجى است و فقط رسماً جزو سازمان شما نیست. کما این که در محیط کارگاه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط روحانیت و حوزه‏ى علمیه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط بازار و در محیط اداره و در محیط روستا، هر کس این احساس را دارد بسیجى است؛ این احساسى که فردى آماده است در هر زمان و در هر عرصه‏اى که به او نیاز باشد، حضور پیدا کند.

من که عرض مى‏کنم: افتخار خود من این است که یک بسیجى باشم؛ سعى کرده‏ام این‏جورى عمل کنم. سال آخر ریاست جمهورى - دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست‏جمهورى من - در یکى از دانشگاهها براى یک جمع دانشجو صحبت مى‏کردم و به سؤالات پاسخ مى‏دادم؛ یکى از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهورى قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتى سیاسى فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقى کشور، من با افتخار مى‏روم آن‏جا و مشغول خدمت مى‏شوم! اگر این کار از من برمى‏آید و این کار را از من مى‏خواهند، من حاضرم و به آن‏جا مى‏روم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم مى‏گویم. صحبت پدرفرزندى است؛ نمى‏خواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانى به شما نیاز هست، آن‏جا حاضر باشید. این مى‏شود بسیجى؛ بسیج یعنى این. البته بعضى‏ها صددرصد بسیجى‏اند، بعضى صددرصد نیستند: نوددرصد، هشتاددرصد. کشور ما و نظام ما به این احتیاج دارد و این چیزى که مورد احتیاجش هست، خوشبختانه دارد. راز ایستادگى ما این است؛ راز امید ما به آینده هم همین است. هیچ نقطه‏ى کورى در چشم‏اندازِ مقابل ما وجود ندارد. چرا؟ به خاطر همین.

ما امروز یک نظامى هستیم که در دنیاى پیچیده‏ى پُرمسأله‏ى سیاست و اقتصاد، نوآورى کردیم؛ نمى‏گذارند این حقیقت بدرستى آشکار بشود. ملت ایران و جمهورى اسلامى، یک نوآورى پُرهیاهو و پُراثرى داشته است. من بارها گفته‏ام، دنیاى سیاست - بعد از چالشها و زیر و رو شدن‏هاى فراوان - تبدیل شد به دنیاى سلطه؛ یعنى تقسیم دنیا به سلطه‏گر و سلطه‏پذیر. چند کشور سلطه‏گر و بقیه‏ى کشورها سلطه‏پذیرند؛ در کشورهاى سلطه‏گر هم آحاد مردم سلطه‏پذیر و فقط یک عده‏ى معدودى سلطه‏گرند. یعنى هرم دنیا ناگهان از سطح وسیع قاعده، با یک حرکت تند و تیز به رأس کوچکى مى‏رسد که دارد بر همه‏ى دنیا حکومت مى‏کند؛ این دنیاى سلطه است. بعد از فروریختنِ شوروى، دنیاى سلطه باز هم دامنه‏اش تنگ‏تر شده؛ یعنى این رأس، به شکلى در انحصار یک دولت و یک قدرت درآمده و او امریکاست. امریکا هم قانع نیست؛ روسیه هم که در مقابل امریکا کوتاه آمد، باز امریکا قانع نیست و دارد همینطور پیشروى مى‏کند؛ الان استقرار سامانه‏هاى موشکى در قلمرو ناتو - در اروپا - را ببینید، این یکى از آن کارهاست؛ یا حضور امریکا در قفقاز را ببینید؛ قفقاز یک روزى حیات خلوت روسها بوده! امریکا همینطور دارد روسیه را هم محاصره مى‏کند.

حالا در این دنیاى سلطه - که حتّى دولتهاى اروپایى هم که خودشان جزو خانواده‏ى قدرتند، جرأت نمى‏کنند در مقابل قدرت امریکا حرفِ زیاد بزنند و فقط گاهى نق مى‏زنند؛ چه برسد به دولتهاى متوسط و پایین - ملتى بوجود آمده که تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زیر سؤال برده؛ همه‏ى مسلّمات سیاسىِ رأس قدرت، رفته زیر سؤال. زیر سؤال رفتن، فى‏نفسه چیزى نیست؛ اما اشکالش براى امریکا این است که این مجادله‏ى سیاسى، یک مجموعه‏ى عظیمى تماشاگر دارد. تماشاگرها کیستند؟ ملتها؛ که دارند نگاه مى‏کنند و مى‏بینند. تأثیرى که این در روحیه‏ى ملتها مى‏گذارد، براى قدرت استکبارى امریکا از هر زهرى تلخ‏تر است. امروز در همان کشورهایى که امریکا بر دولتهاى آنها مسلط است - در آسیا و آفریقا و خاورمیانه و امریکاى لاتین - در بین ملتهاى آنها، امریکا منفورترینِ دولتهاى دنیاست. این به خودى خود پیش نیامده؛ این تصادفى پیش نیامده....
ادامه دارد...

 


 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ