اسلام به اهمیت و ارزش فوق العاده پاکی و لزوم قانونی بودن روابط جنسی زن و مرد چه به صورت نظر و چه به صورت لمس و چه به صورت شنیدن و چه به صورت همخوابگی توجه کامل دارد ، به هیچ وجه راضی نمیشود با هیچ نام و عنوانی خدشهای بر آن وارد شود ، اما دنیای امروز این ارزش فوق العاده انسانی را نادیده گرفته است و در عین اینکه دودش به چشمش میرود نمیخواهد به روی خود بیاورد . جهان امروز به نام آزادی زن ، و صریحتر : " آزادی روابط جنسی " روح جوانان را سخت فاسد کرده است . به جای اینکه این آزادی به شکفتن استعدادها کمک کند ، به شکل دیگر و به صورت دیگر غیر آنچه در قدیم وجود داشت ، نیروها و استعدادهای انسانی را هدر داده است و میدهد . زن از کنج خانه بیرون آمده ، اما به کجا رو آورده است ؟ به سینماها ، کنار دریاها ، حاشه خیابانها ، مجالس شب نشینی ! زن امروز به نام آزادی ، خانه را خراب کرده بدون اینکه مدرسه یا جای دیگر را آباد کرده باشد . اگر غلط نکنم آنجا را نیز خراب کرده است . در اثر این بی بند و باری و دور افکندن قیود انسانی ، از راندمان تحصیل جوانان کاسته شده ، جوانان از تحصیل و مدرسه فراری شدهاند ، جنایتهای عشقی فراوان شده ، بازار سینماها رونق گرفته ، جیب کارخانهداران مولد لوازم آرایشی پر شده ، ارزش رقاصها و رقاصهها و کولیها صد برابر دانشمندان و متفکران و مصلحان اجتماعی شده است . اگر میخواهید بدانید چنین هست یا چنین نیست ، آنگاه که رقاصهای وارد کشور میشود با آنگاه که دانشمندی نظیر پرفسور برنارد متخصص معروف پیوند قلب وارد میشود مقایسه کنید و عکس العمل جوانان را در هر دو مورد ببینیدمطلب دیگر اینکه : اسلام با همه توجهی که به خطر شکسته شدن حصار عفاف دارد - همانطور که روش این آئین پاک خدائی است که یک آئین معتدل و متعادل است و از هر افراط و تفریطی به دور است و امتش را " امت وسط " میخواند - از جنبههای دیگر غافل نمیشود . زنان را تا حدودی که منجر به فساد نشود از شرکت در اجتماع نهی نمیکند . در بعضی موارد شرکت آنها را واجب میکند ، مانند حج که بر زن و مرد متساویا واجب است و حتی شوهر حق ممانعت ندارد . و در بعضی موارد به ترخیص اکتفا میکند . چنانکه میدانیم جهاد بر زنان واجب نیست ، مگر وقتی که شهر و حوزه مسلمین مورد حمله واقع شود و جنبه صددرصد دفاعی به خود بگیرد . در این صورت همانطور که فقهاء فتوا میدهند بر زنان نیز واجب میشود ، ولی در غیر این صورت واجب نیست . در عین حال رسول خدا به برخی از زنان اجازه میداد که در جنگها برای کمک به سربازان و مجروحین شرکت کنند . قضایای زیادی در تاریخ اسلام در این زمینه هست . بر زنان واجب نیست که در نماز جمعه شرکت کنند مگرآنکه حضور به هم رسانند . بعد از حضور واجب است شرکت کنند و ترک نکنند . بر زنان واجب نیست که در نماز عیدین شرکت کنند ولی از شرکت دادن ممنوع نمیباشند . برای زنان صاحب هیئت و جمال شرکت در این مجامع مکروه است . پیغمبر اکرم زنان خود را - با قید قرعه - با خود به سفر میبرد . بعضی از اصحاب نیز چنین میکردند . پیغمبر اکرم از زنان بیعت گرفت ، ولی با آنها مصافحه نکرد ، دستور داد ظرف آبی آوردند ، دست خود را در آن فرو برد و دستور داد زنان دست خویش در آب فرو برند ، همین را بیعت شمرد . عایشه گفت هرگز دست پیغمبر در همه عمر دست یک زن بیگانه را لمس نکرد . زنان را از تشییع جنازه منع نکرد ، گواینکه آنرا لازم هم نشمرد . رسول خدا ترجیح داد زنان در تشییع جنازه شرکت نکنند . در عین حال در موارد خاصی شرکت کردهاند و احیانا نماز خواندهاند . در روایات ما آمده است که وقتی زینب دختر بزرگ رسول اکرم وفات کرد زهرای مرضیه سلام الله علیها و زنان مسلمانان آمدند و بر وی نماز خواندند . از نظر روایات شیعه برای زنان جوان شرکت در تشییع جنازه مکروه است . علماء اهل تسنن از ام عطیه نقل کردهاند که گفت رسول اکرم ما را توصیه کرد که در تشییع جنازه شرکت نکنیم ولی منع نفرمود . اسماء دختر یزید انصاری ، از طرف زنان مسلمان مدینه مأمور شد به نمایندگی آنان نزد رسول خدا برود و پیام گلایه آمیز زنان مدینه را به رسول خدا ابلاغ کند و جواب بگیرد . اسماء وقتی وارد شد که رسول خدا در میان جمع اصحاب بود . گفت : " پدر و مادرم قربانت . من نماینده زنانم به سوی تو . ما زنان میگوئیم خداوند عزوجل ترا هم بر مردان مبعوث فرمود و هم بر زنان . تو تنها پیامبر مردان نیستی . ما زنان نیز به تو و خدای تو ایمان آوردیم . ما زنان در خانههای خویش نشسته حاجت جنسی شما مردان را بر میآوریم ، فرزندان شما را در رحم خویش میپرورانیم . اما از آن طرف میبینیم وظائف مقدس و کارهای بزرگ و ارجمند و پر اجر و با ارزش به مردان اختصاص یافته و ما محرومیم . مردانند که توفیق جمعه و جماعت دارند ، به عیادت بیماران میروند ، در تشییع جنازه شرکت میکنند ، حج مکرر انجام میدهند ، و از همه بالاتر توفیق جهاد در راه خدا دارند . در صورتی که وقتی یک مرد به حج یا جهاد میرود ما زنان هستیم که اموال شما را نگهداری میکنیم ، برای جامههای
شما نخریسی میکنیم ، فرزندان شما را تربیت میکنیم . چگونه است که ما در زحمتها شریک شما مردان هستیم اما در وظائف بزرگ و مقدس و کارهای پر اجر و پاداش شرکت نداریم و از همه آنها محرومیم ؟ " رسول اکرم نگاهی به اصحاب کرد و فرمود : " آیا تاکنون از زنی سخنی به این خوبی و منطقی بدین رسائی در امور دین شنیدهاید " ؟ یکی از اصحاب گفت : " خیال نمیکنم این سخن از خود این زن باشد " . رسول خدا به جواب این مرد اعتنا نکرد . رو کرد به اسماء و فرمود : " ای زن آنچه میگویم درست فهم کن و به زنانی که ترا فرستادهاند نیز حالی کن . پنداشتی که هر که مرد شد به واسطه این کارها که بر شمردی توفیق اجر و پاداش و فضیلت را مییابد و زنان محرومند ؟ خیر چنین نیست . زن اگر خوب خانهداری و شوهرداری کند ، نگذارد محیط پاک خانه با غبار کدورت آلوده شود ، اجر و پاداش و فضیلت و توفیقش معادل است با همه آن کارها که مردان انجام میدهند " . اسماء زنی با ایمان بود و تقاضای او و زنان همفکرش از عمق ایمانشان بر میخاست نه از شهوات برانگیخته شده که غالبا امروز میبینیم . او و همفکرانش نگران این بودند مبادا وظائفی که به عهده آنان واگذار شده قدر و قیمتی نداشته باشد و همه وظائف مقدس و قدر و قیمتدار به مردان اختصاص یافته باشد . او و همفکرانش تقاضای مساوات زنان و مردان را داشتند . اما در چه ؟ در ربودن گوی فضیلت و انجام وظیفه مقدس . چیزی که در مخیله آنان هم خطور نمیکرد این بود که شهوات فردی را نام " حقوق " نهند و جنجال راه بیندازند . لهذا وقتی که آن جواب را شنید ، چهرهاش از خوشحالی برافروخته شد و با خوشحالی به سوی همفکرانش برگشت . در باب شرکت زنان در اینگونه موارد ، در کتب حدیث روایات ضد و نقیضی وارد شده است . از بعضی از آنها ممنوعیت شدید استفاده میشود . اما صاحب " وسائل " که خود محدث متبحری است با توجه به مجموع آثار و روایات اسلام میگوید : " از مجموع روایات استفاده میشود که برای زنان رواست که برای مجالس عزا ، یا برای انجام حقوق مردم ، یا تشییع جنازه بیرون روند و در این مجامع شرکت کنند ، همچنانکه فاطمه علیها السلام و همچنین زنان ائمه اطهار در مثل این موارد شرکت میکردهاند . پس جمع بین روایات حکم میکند که روایات منع را حمل بر کراهت کنم " . پیغمبر اکرم زنان را اجازه میداد که به خاطر حاجتی که دارند بیرون روند و کار خویش را انجام دهند . سوده دختر زمعه ، همسر رسول خدا زنی بلند بالا بود . یک شب با اجازه رسول خدا از خانه به خاطر کاری بیرون آمد . با اینکه شب بود عمر بن الخطاب سوده را به خاطر بلند بالائیش شناخت . عمر در این جهت تعصب شدیدی داشت و همواره به پیغمبر توصیه میکرد اجازه ندهد زنانش بیرون روند . عمر با لحن خشنی به سوده گفت : تو خیال کردی که ما ترا نشناختیم ؟ ! خیر شناختیم . پس از این در بیرون آمدن خود دقت بیشتری بکن . سوده از همانجا مراجعت کرد و ماجرا را به عرض رسول خدا رساند در حالی که رسول خدا مشغول شام خوردن بود و استخوانی در دستش بود . طولی نکشید که حالت وحی بر آنحضرت عارض شد . پس از بازگشت به حالت عادی فرمود : " « انه قد اذن لکن ان تخرجن لحوائجکن » " . یعنی اجازه داده شد به شما که اگر حاجتی دارید بیرون روید . آنچنانکه مجموعا از تواریخ و نقلهای حدیثی بر میآید ، در میان صحابه رسول خدا ، عمر بن الخطاب - همچنانکه مقتضای طبیعتهائی خشک و خشن از طراز اوست - در مورد زنان فوق العاده سختگیر و طرفدار خانهنشینی کلی آنها بوده است . جاحظ در " البیان و التبیین " جلد 2 صفحه 90 و جلد 3 صفحه 155 از عمر نقل میکند که : " اکثروا لهن من قول " لا " فان " نعم " لیضربهن علی المسألة یعنی بیشتر به زنها " نه " بگوئید . زیرا " بلی " آنانرا در خواهش جریتر میکند " . در تفسیر کشاف ذیل آیه 53 سوره احزاب مینویسد : " عمر خیلی علاقهمند بود که زنان رسول خدا در پرده باشند و بیرون نروند ، زیاد این مطلب را به میان میگذاشت . به زنان پیغمبر
میگفت : اگر اختیار با من بود ، چشمی شما را نمیدید . یک روز بر آنان گذشت و گفت آخر شما با سایر زنان فرق دارید همچنانکه شوهر شما با سایر مردان فرق دارد . بهتر است به پرده در شوید . زینب همسر رسول خدا گفت : پسر خطاب ! وحی در خانه ما نازل میشود و آنگاه تو نسبت به ما غیرت میورزی و تکلیف معین میکنی ؟ ! " . در سنن ابن ماجه " باب ماجاء فی البکاء علی المیت " حدیث شماره 1587 مینویسد : " رسول خدا در تشییع جنازهای شرکت کرد . زنی از کسان متوفی شرکت کرده بود . عمر بر آن زن نهیب زد . رسول خدا فرمود : ولش کن ای عمر ! چشم گریان و دل داغدار و عهد قریب است " . از اینگونه جریانها در تاریخ زندگی عمر زیاد یافت میشود . حتی نقل کردهاند که : " عاتکه ، همسر عمر ، دائما با او برای رفتن به مسجد در کشمکش بود . عمر نمیخواست او شرکت کند اما او اصرار داشت شرکت کند . عاتکه نمیخواست نهی شوهرش را تمرد کند ، عمر هم نمیخواست نهی صریح کند ، دلش میخواست وقتی که در مقابل تقاضای عاتکه سکوت میکند ، عاتکه به مسجد نرود . این بود که در مقابل درخواست عاتکه سکوت میکرد و لب از لب نمیجنبانید . اما عاتکه میگفت به خدا قسم مادامی که صریحا نهی نکنی خواهم رفت و میرفت " . در صحیح بخاری از ابن عباس نقل میکند که گفت : " سخت مایل بودم فرصت مناسبی به چنگ آورم و از عمر بپرسم آن دو زن که در قرآن درباره آنان آمده است : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما »" کیانند ؟ تا آنکه در سفر حج همراه او شدم . یک روز
فرصتی پیش آمد ، ضمن اینکه آب وضو روی دستش میریختم گفتم یا امیرالمؤمنین ! آن دو زن که خداوند در قرآن به آنها اشاره میکند و میفرماید : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما »" کدامند ؟ گفت : عجب است از تو که چنین پرسشی میکنی . آنها عایشه و حفصه میباشند . آنگاه خود عمر داستان را اینچنین تفصیل داد : من و یکی از انصار در قسمت بالای شهر مدینه که با مسجد و مرکز مدینه فاصله داشت منزل داشتیم . من و او با هم قرار گذاشته بودیم به نوبت ، یک روز در میان ، هر کدام از ما به مسجد و مرکز مدینه برویم و اگر چیز تازهای رخ داده بود به اطلاع دیگری برسانیم . ما مردم قریش تا در مکه بودیم بر زنان خویش مسلط بودیم ، اما مردم مدینه برعکس بودند ، زنان آنان بر ایشان تسلط داشتند . تدریجا اخلاق زنان مدینه در زنان ما اثر کرد . یک روز من به همسرم خشم گرفتم . او برخلاف انتظار ، جواب مرا پس داد . گفتم : جواب مرا پس میدهی ؟ ! گفت : خبر نداری که زنان پیغمبر رویشان با او باز است و با او یک و دو میکنند و گاه یکی از آنان یک روز تمام با پیغمبر قهر میکند . از شنیدن این سخن سخت ناراحت شدم گفتم به خدا قسم کسی که با پیغمبر چنین کند بدبخت شده است . فورا لباس پوشیدم و آمدم به شهر و بر
دخترم حفصه وارد شدم ، گفتم شنیدهام شما گاهی یک روز تمام پیغمبر را ناراحت میکنید . گفت : بلی . گفتم : دخترکم ! بیچاره شدی . چه اطمینانی داری که خداوند به خاطر پیامبرش بر تو خشم نگیرد ؟ دخترکم ! از من بشنو : بعد از این نه با پیغمبر تندی کن و نه از او قهر کن . هر چه میخواهی به خودم بگو اگر میبینی رقیبت ( عایشه ) از تو زیباتر است ناراحت نباش . قضیه گذشت . در آن ایام ما نگران حمله غسانیها از جانب شام بودیم : شنیده بودیم آنان آماده حمله به ما هستند . یک روز که نوبت رفیق انصاری بود و من در خانه بودم ، شب هنگام دیدم در خانه مرا محکم میکوبد و میگوید : او در خانه است ؟ من سخت در هراس شدم . آمدم بیرون . گفت حادثه بزرگی رخ داده . گفتم : غسانیها حمله کردند ؟ گفت : نه ، از آن بزرگتر . گفتم : چه شده ؟ گفت : پیامبر زنان خویش را یکجا ترک گفته است! گفتم بیچاره شد حفصه . قبلا پیشبینی میکردم و به خود حفصه هم گفتم. صبح زود لباس پوشیدم و برای نماز صبح به مسجد رفتم و با پیامبر نماز جماعت خواندم . پیامبر بعد از نماز به اتاق مخصوصی که به خودش تعلق داشت رفت و از همه کنارهگیری کرد . من به سراغ حفصه رفتم . میگریست . گفتم چرا میگریی ؟ به تو نگفتم این قدر پیامبر را آزار ندهید ؟ ! خوب ، آیا شما را طلاق داد ؟ گفت : نمیدانم . همین قدر میدانم از همه کنارهگیری کرده است . آمدم به مسجد نزدیک منبر پیامبر دیدم گروهی گرد منبر جمع شده میگریند . قدری با آنها نشستم . چون خیلی ناراحت بودم رفتم به طرف اتاق پیغمبر . یک سیاه دم در بود . گفتم به پیغمبر بگو : عمر اجازه ورود میخواهد . رفت و برگشت و گفت : گفتم اما پیغمبر سکوت کرد . برگشتم و رفتم میان مردمی که گرد منبر را گرفته بودند . مدتی نشستم . نتوانستم آرام بگیرم . دو مرتبه آمدم و به دربان گفتم برای عمر اجازه بگیر .
رفت و برگشت و گفت : از پیغمبر برایت اجازه خواستم ، اما پیغمبر سکوت کرد . برای سومین بار رفتم میان مردمی که گرد منبر جمع بودند و از ناراحتی پیغمبر ناراحت بودند . باز هم نتوانستم آرام بگیرم . نوبت سوم آمدم و به وسیله آن دربان سیاه اجازه ورود خواستم . غلام رفت و برگشت و گفت باز هم پیغمبر سکوت کرد . مأیوسانه مراجعت کردم . ناگهان فریاد همان دربان سیاه را شنیدم که مرا میخواند . گفت : بیا که پیغمبر اجازه داد . وقتی که وارد شدم ، دیدم پیغمبر بر روی شنها به پهلو خوابیده و بر یک متکا از لیف خرما تکیه کرده سنگریزهها بر جسمش اثر گذاشته است . سلام کردم . ایستادم و گفتم : یا رسول الله ! میگویند همسران خویش را طلاق دادهای ، راست است ؟ گفت : نه . گفتم : الله اکبر . همانطور که ایستاده بودم شروع کردم به سخن گفتن و مقصودم این بود سر شوخی را باز کنم . گفتم : یا رسول الله ! ما مردم قریش تا در مکه بودیم بر زنان خویش مسلط بودیم ، آمدیم به این شهر و از بخت بد ، زنان این شهر بر مردانشان تسلط داشتند . پیامبر از شنیدن این جمله تبسمی کرد . به سخن خودم ادامه دادم و گفتم : من قبلا به دخترم حفصه گفته بودم که اگر عایشه از تو قشنگتر و محبوبتر است ناراحت نباش . بار دیگر پیغمبر تبسم کرد . چون دیدم تبسم کرد نشستم ، به اطراف نگاه کردم هیچ چیزی در آنجا به چشم نمیخورد جز سه تا پوست گوسفند . گفتم : یا رسول الله ! دعا کن خداوند به امت تو توسعه عنایت فرماید آنچنانکه فارس و روم غرق در نعمتند . پیغمبر که تکیه کرده بود فورا نشست ، فرمود : اینها دلیل لطف خدا نیست . آنها نعمتهای خویش را در همین دنیا از خدا گرفتهاند . گفتم : از گفته خودم پشیمانم . برای من طلب مغفرت کن . از این پس پیغمبر یک ماه از زنان خویش دوری جست ، بدان جهت که رازی را حفصه نزد عایشه آشکار کرده بود . ( نه بدان جهت که عمر میپنداشت که چون زنان پیغمبر زبان دراز شده بودند و پیغمبر را ناراحت
میکردند و پیغمبر در مقابل آنها سکوت میکرد ) . بعد از یک ماه پیغمبر نزد . زنان خویش برگشت . آیه تخییر نازل شده بود که هر کدام از همسران رسول خدا از ادامه همسری ناراضی هستند پیغمبر آنها را در نهایت خوشی ، با کمک فراوان مالی در کارشان آزاد بگذارد ، هر جا میخواهند بروند ، و با هر کس میخواهند ازدواج کنند و هر کدام مایلند با همین وضع فقیرانه بسازند به زندگی با پیغمبر ادامه دهند . همه آنها در کمال رضایت گفتند : ما خدا و پیغمبر را انتخاب میکنیم و افتخار همسری رسول خدا را از دست نمیدهیم " . آری اینست روش اسلام در میان افراط و تفریط ها . همانطور که گفتیم اسلام به خطرات ناشی از روابط به اصطلاح آزاد جنسی کاملا آگاه است . نهایت مراقبت را در برخوردهای زنان و مردان اجنبی دارد . تا حدودی که منجر به حرج و فلج نشود ، طرفدار دور نگهداشتن زنان از مردان است . اسلام در عین اینکه به زنان اجازه شرکت در مساجد را میدهد دستور میدهد به صورت مختلط نباشد ، محلها از یکدیگر جدا باشد . میگویند پیغمبر اکرم در زمان حیات خویش اشاره کرد که در ورودی زنان به مسجد از در ورودی مردان مجزا باشد . روزی اشاره به یکی از درها کرد و فرمود : " « لو ترکنا هذا الباب للنساء » " یعنی خوب است این در را به بانوان اختصاص بدهیم . بعدها عمر صریحا نهی کرد که مردان از آن در وارد شوند .
و نیز میگویند : پیغمبر اکرم دستور داد که شب هنگام که نماز تمام میشود ، اول زنها بیرون بروند ، بعد مردها ، رسول خدا خوش نمیداشت که زن و مرد در حال اختلاط از مسجد بیرون روند . زیرا فتنهها از همین اختلاطها بر میخیزد . رسول خدا برای اینکه برخورد و اصطکاکی رخ ندهد دستور میداد مردان از وسط ، و زنان از کنار کوچه یا خیابان بروند . یک روز رسول خدا در بیرون مسجد بود . دید مردان و زنان باهم از مسجد بیرون آمدند . به زنها خطاب کرد و فرمود بهتر اینست شما صبر کنید آنها بروند . شما از کنار بروید و آنها از وسط . فقهاء به همین مناسبت فتوا میدهند که اختلاط مردان و زنان مکروه است . مرحوم آیة الله سید محمد کاظم طباطبائی یزدی ( قدس سره ) در عروه الوثقی فصل اول مسأله 49 میگوید : " یکره اختلاط الرجال بالنساء الا للعجائز یعنی مختلط شدن مردان و زنان مکروه است مگر در مورد پیر زنان " . راستی اگر کسی بیماردل نباشد تصدیق میکند که راه اسلام راه معتدل و متعادلی است . اسلام در عین اینکه نهایت مراقبت را برای پاکی روابط جنسی به عمل آورده است ، هیچگونه مانعی برای بروز استعدادهای انسانی زن به وجود نیاورده است بلکه کاری کرده است که اگر این برنامه دور از هر افراط و تفریطی اجرا شود ، هم روحیهها سالم میماند ، و هم روابط خانوادهها صمیمیتر و جدیتر میگردد ، و هم محیط اجتماع برای فعالیت صحیح مرد و زن آمادهتر میشود .
برگرفته از کتاب مساله حجاب شهید مطهری(ره)
|