سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع، حکمت را از دلهای دانایان می برد . [پیامبر خدا علیه السلام]
 
سه شنبه 89 آذر 30 , ساعت 10:59 صبح

گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاههاى سراسر کشوردر سال 86

 

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم‏

 

این جلسه‏ى بسیار عزیز و شما جوانان عزیز، یکى از شیرین‏ترین نعمتهاى خدا بر این بنده‏ى حقیر است. جمع دانشجویان بسیجى، نیروهاى زنده، فعال، هوشمند و در حقیقت سربازان آماده‏به‏کار و کمربسته‏ى اسلام و انقلاب، براى هر مسئولى - بلکه براى هر احدى از آحاد کشور که به سرنوشت این کشور علاقه دارد - مایه‏ى سپاس و مایه‏ى مباهات است.

مطالبى را برادران و خواهرمان بیان کردند. اگر وقت مى‏بود و براى من و جلسه ممکن بود، ترجیح مى‏دادم که این یک ساعت دیگر را هم از مطالب و نظرات شما بشنوم؛ ولى همین مقدارى که شما عزیزان آمدید و مطرح کردید، بنده را خیلى خرسند مى‏کند. آن چیزى که همیشه من آرزو داشتم، از خدا مى‏خواستم و براى آن تلاش مى‏کردم، در بیانات شما جوانان عزیز بسیجى به‏طور مجسم مشاهده کردم و آن عبارتست از: وجود یک ذهنیت شفاف و روشن، یک درک متعالى از مسائل کشور و مسائل جهان، اهمیت بسیج و اهمیت حضور جوان در محیط علمى و در محیط سیاسى. نقطه‏نظرهایى که من همیشه تلاش مى‏کردم که جامعه‏ى جوانِ مؤمن و انقلابىِ ما، به آنها توجه کنند و در آنها پیشرفت کنند، در بیانات عزیزانى که صحبت کردند، فى‏الجمله مشاهده کردم. مطمئنم اگر تعداد بیشترى هم صحبت مى‏کردند، این باور و این احساس بیشتر مى‏شد.

ابتدا اشاره‏اى کوتاه به برخى از مطالبى که برادران و خواهرمان در اینجا بیان کردند مى‏کنم؛ بعد هم چند جمله‏اى در جمع‏بندى مسائل بسیج و بسیج دانشجویى و مسائل کلى کشور عرض خواهم کرد.

اولاً این که جوان بسیجى بیاید و درباره‏ى این‏که: «خوب است دولت مشکلات صنفى دانشجویان را - که به آسانى قابل حل است - حل بکند» صحبت کند یا از این که: «کار علمى در میان بسیج، حمایت و پشتیبانى لازم را پیدا نمى‏کند» گلایه بکند، این من را خوشحال مى‏کند؛ این همان توقعى است که ما از بسیج داریم. بسیج یعنى آن عنصر دلسوزى که کشور را متعلق به خود و آینده را وابسته‏ى به تلاش خود مى‏داند؛ نگران است،چون صاحبخانه است. اگر در خانه یک شیشه بشکند، ممکن است مهمانها و تماشاکن‏ها خیلى اهمیتى ندهند، اما براى صاحبخانه فرق نمى‏کند که شیشه‏ى کدام اتاق بوده و نگران مى‏شود؛ صاحبخانه است دیگر. این نگرانى را من در شما مجموعه‏ى جوان بسیجى، قدر مى‏دانم.

راجع به مسأله‏ى ورود در سیاست بحث شد. من حالا مطالبى عرض خواهم کرد و امیدوارم که این معنا روشن بشود. به نظر من سئوال ندارد! مگر مجموعه‏ى بسیجى - آن هم بسیجىِ انقلاب و دانشجوى انقلاب - مى‏تواند نسبت به مسائل سیاسى کشور بى‏تفاوت یا بدون موضع و بدون نظر باشد؟! مگر چنین چیزى ممکن است؟! من، شما دانشجوهاى بسیجى را توصیه مى‏کنم به این که محافظه‏کار نشوید و همواره دانشجو و بسیجى - به همان معناى مثبت و پُرخون و پُرتپش - باقى بمانید. البته دنباله‏ى این که مى‏گوئیم «محافظه‏کار نشوید» این است که «ولى هوشیار هم باشید». کاملاً هوشیار باشید. شعار مى‏دهید: دانشجو بیدار است! بله، همین توقع هست؛ من مى‏خواهم به شما عرض بکنم: بیدار باشید. بیدارى دانشجو هم فقط بیزارى از امریکا نیست. امریکا چیست؟ امریکا به معناى یک منطقه‏ى جغرافیایى یا یک ملت مطرح است؟ یا نه، به عنوان یک حجم و هویت سیاسى، امنیتى، تشکیلاتى، فرهنگى که به چشم دیده نمى‏شود؟ آن هم تشکیلاتى با پشتوانه‏ى عظیم مالى و تجربه‏ى فراوان در کار تبلیغات و جنگ روانى. بیزارى از این، بیدارى مضاعف لازم دارد. مثل بیدارى در میدان جنگ نظامى نیست که شما اگر در سنگر بیدار باشید، به مجردى که دشمن کوچکترین تحرکى نشان داد، او را هدف قرار بدهید. در جنگ فرهنگى، در جنگ سیاسى، در جنگ امنیتى، تحرک دشمن را درست نمى‏توان دید. گاهى اوقات، دشمن کار را به گونه‏اى ترتیب مى‏دهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مى‏خواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مى‏خواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعه‏اش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است.

چه‏طور دشمن را بشناسیم؟ چه‏طور تمایلات او را کشف کنیم؟ چه‏طور بفهمیم که این کار به نفع دشمن یا به ضرر دشمن است؟ این همان نقطه‏ى اساسى است. این همان جایى است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهل‏انگارى نکردن و هوشیارى و بیدارى کامل احتیاج دارد. اگر هم در جایى براى انسان مطلب روشن نیست، آن جا نباید حرکت کند. اگر دیدید زیر پا محکم است، پا بگذارید؛ اگر دیدید مشکوک است، پا نگذارید. بنابراین محافظه‏کار نباشید، اما هوشیار باشید؛ این، آن خط سیاسى است. البته سخت است و آسان نیست؛ اما شما هم مرد کارِ سختید؛ بسیجى هستید و باید این کار سخت را به عهده بگیرید.

ممکن است فلان تشکل دیگر دانشگاهى این ظرفیت را نداشته باشد که حتّى این حرف را بشنود؛ اما شما بعنوان بسیج، باید این ظرفیت را داشته باشید که این کار را بکنید؛ تفاوت شما اینقدر است. دانشجوى عزیز تبریزى‏مان، خیلى خوب و جمعبندى شده حرف زد. اینجور ذهنیت‏ها - جمعبندى کردن و مطالب را از بالاسرِ خطوط سیاسى و جناح بازیها دیدن - همان چیزى است که من از دانشجوى بسیجى توقع دارم.

اردوهاى جهادى دانشجوئى بسیار کار خوبى است و یکى از شعبه‏هاى کمک به دولت است؛ که بعداً درباره‏ى آن عرض خواهم کرد. این هم که سؤال بکنیم آیا بسیج وارد عرصه‏ى علم بشود یا نشود، این از همان سؤالهایى است که تعجب من را بر مى‏انگیزد! چرا نشود؟! بسیج باید جلوتر از همه وارد عرصه‏ى علم بشود. شما باید بروید و عرصه‏هاى علمى را، عرصه‏هاى فناورى را، نوآورى‏هاى علمى و آفاق شناخته‏نشده‏ى علم را تصرف کنید. البته درس‏نخوانده و کارنکرده نمى‏شود؛ این هم راه دارد و بعد عرض خواهم کرد.

در مورد بسیج، این مطلبى را که بعضى از این عزیزانِ من هم به آن اشاره کردند، یک قدرى باز کنم. بسیج یک تشکل دو بعدى است: یک اتصال به محیط دانشجویى و دانشگاه و یک اتصال به سپاه دارد. سپاه چیست؟ آیا سپاه صرفاً یک سازمان نظامى است؟ نه، سپاه نماد مقاومت انقلابى و شجاعانه است؛ این هرگز فراموشتان نشود. شما خیال نکنید که سپاه صرفاً یک سازمان نظامى است؛ آن وقت یک عده هم بیایند بگویند: سپاه یک سازمانِ نظامى است، ما که نظامى نیستیم! نه، سپاه فراتر از یک سازمان نظامى است.

سپاه مجموعه‏اى است که براى مقاومت، براى مجاهدت، براى همان هدفهایى که شما امروز در دانشگاه براى آنها دارید درس مى‏خوانید، از زمین حاصلخیز انقلاب اسلامى روئید. کجا؟ در میدان مجاهدت! این معناى سپاه است. البته هیچ کس خیال نمى‏کرد؛ ولى رشد بى‏سابقه و فوق‏العاده‏اى هم کرد. بسیارى از عناصر اصلى سپاه، جوانهایى مثل شما و در سن شما - بعضاً هم از سن شما پائینتر - بودند. یک وقت با خبر شدند که دشمن حمله کرده؛ درس و امتحان و کلاس و استاد و خانه و زندگى راحت را گذاشتند و به جبهه رفتند؛ «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر»: عده‏اى شهید شدند، عده‏اى مجروح شدند، عده‏اى هم برگشتند؛ این سپاه است. البته معلوم است که «حکم مستورى مستى همه بر عاقبت است»؛ بنده نمى‏گویم هرکس به جبهه رفت و لباس سپاهى پوشید، فرشته است؛ نخیر، بعضى از همین فرشته‏ها؛ تبدیل شدند به شیطان! خصوصیت انسان همین است که اگر از خود مراقبت نکند - حتّى در آن وقتى که به سر حد فرشته هم مى‏رسد - امکان سقوط دارد و ممکن است سقوط کند. بعضى‏ها سقوط کردند؛ لیکن آنها تشکیل دهنده‏ى هویت سپاه نیستند؛ هویت سپاه این چیزى است که من گفتم - البته در داخل این هویت، آدمها در سطوح مختلفى قرار دارند.

پس شما از یک بُعد به دانشگاه و محیط دانشجوئى و درس و علم و بحث و تحقیق، و از یک بُعد به مجموعه‏ى سپاه وصل هستید؛ این یک خصوصیت ویژه است. حالا با این دو بُعد، شما سپاهى هستید یا دانشجو و تشکل دانشجویى؟! این سؤال مهمى است. پاسخ این است که نه، شما نظامى نیستید؛ شما دانشجو و یک تشکل دانشجویى هستید؛ منتها یک تشکل دانشجویى که به نقطه‏ى مطمئنى - که عبارت است از همان نماد مقاومت - تکیه دارد؛ البته این تکیه‏گاه، تحرک او را محدود نمى‏کند، دست و پاى او را نمى‏بندد، کار علمى او را محدود نمى‏کند، هویت او را نظامى نمى‏کند، اما به او ذخیره‏اى از دستاورد تجربه‏ى جهادى و انضباط ناشى از این تجربه مى‏بخشد؛ این به نفع تشکل دانشجویى است: از خیرش استفاده مى‏کنید، اما نظامى هم نمى‏شوید.

البته من بلافاصله بگویم: نظامى شدن به هیچ وجه نقطه‏ى ضعف نیست؛ نظامى بودن افتخار است؛ منتها شما در محیط دانشجویى، این افتخار را ندارید؛ افتخارات دیگرى دارید. این افتخار مال محیط نظامى است. بله ممکن است یک دانشجوى بسیجى، بعنوان بسیج فعال یا بسیج ویژه در رزمایشها هم شرکت کند یا کارهاى دیگرى هم انجام بدهد و یک افتخار نظامى هم بگیرد؛ مانعى ندارد؛ اما بدنه‏ى بسیج دانشجوئى، نظامى نیست؛ یک تشکل دانشجویى با همان خصوصیات یک تشکل دانشجویى است. بنابراین توصیه‏ى من این‏است: دانشجو بمانید و به ارتباط با سپاه افتخار کنید. نظامى نیستید - نظامى بودن یک افتخار است؛ آنهم نظامى‏اى که عضو سازمان نظامى سپاه باشد - اما اگر کسى نظامى شد، این براى او یک افتخار است؛ کسى هم نخواست، اجبارى ندارد.

فرق این تشکل با تشکلهاى دیگر چیست؟ چون در بین تشکلهاى دیگر هم تشکلهاى مؤمن، انقلابى و علاقه‏مند هستند. فرق این تشکل با تشکلهاى دیگر این است: بسیج به معناى فرد یا مجموعه‏ى آماده‏ى برآوردنِ نیازهاى انقلاب است، در هر زمان و از هر نوع؛ این معناى بسیج است. تشکلى به این نام تشکیل شده و شما عضو او هستید. اگر دیگرى در یک سازمان دیگر است و همین احساسات شما را دارد، او هم بسیجى است و فقط رسماً جزو سازمان شما نیست. کما این که در محیط کارگاه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط روحانیت و حوزه‏ى علمیه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط بازار و در محیط اداره و در محیط روستا، هر کس این احساس را دارد بسیجى است؛ این احساسى که فردى آماده است در هر زمان و در هر عرصه‏اى که به او نیاز باشد، حضور پیدا کند.

من که عرض مى‏کنم: افتخار خود من این است که یک بسیجى باشم؛ سعى کرده‏ام این‏جورى عمل کنم. سال آخر ریاست جمهورى - دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست‏جمهورى من - در یکى از دانشگاهها براى یک جمع دانشجو صحبت مى‏کردم و به سؤالات پاسخ مى‏دادم؛ یکى از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهورى قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتى سیاسى فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقى کشور، من با افتخار مى‏روم آن‏جا و مشغول خدمت مى‏شوم! اگر این کار از من برمى‏آید و این کار را از من مى‏خواهند، من حاضرم و به آن‏جا مى‏روم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم مى‏گویم. صحبت پدرفرزندى است؛ نمى‏خواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانى به شما نیاز هست، آن‏جا حاضر باشید. این مى‏شود بسیجى؛ بسیج یعنى این. البته بعضى‏ها صددرصد بسیجى‏اند، بعضى صددرصد نیستند: نوددرصد، هشتاددرصد. کشور ما و نظام ما به این احتیاج دارد و این چیزى که مورد احتیاجش هست، خوشبختانه دارد. راز ایستادگى ما این است؛ راز امید ما به آینده هم همین است. هیچ نقطه‏ى کورى در چشم‏اندازِ مقابل ما وجود ندارد. چرا؟ به خاطر همین.

ما امروز یک نظامى هستیم که در دنیاى پیچیده‏ى پُرمسأله‏ى سیاست و اقتصاد، نوآورى کردیم؛ نمى‏گذارند این حقیقت بدرستى آشکار بشود. ملت ایران و جمهورى اسلامى، یک نوآورى پُرهیاهو و پُراثرى داشته است. من بارها گفته‏ام، دنیاى سیاست - بعد از چالشها و زیر و رو شدن‏هاى فراوان - تبدیل شد به دنیاى سلطه؛ یعنى تقسیم دنیا به سلطه‏گر و سلطه‏پذیر. چند کشور سلطه‏گر و بقیه‏ى کشورها سلطه‏پذیرند؛ در کشورهاى سلطه‏گر هم آحاد مردم سلطه‏پذیر و فقط یک عده‏ى معدودى سلطه‏گرند. یعنى هرم دنیا ناگهان از سطح وسیع قاعده، با یک حرکت تند و تیز به رأس کوچکى مى‏رسد که دارد بر همه‏ى دنیا حکومت مى‏کند؛ این دنیاى سلطه است. بعد از فروریختنِ شوروى، دنیاى سلطه باز هم دامنه‏اش تنگ‏تر شده؛ یعنى این رأس، به شکلى در انحصار یک دولت و یک قدرت درآمده و او امریکاست. امریکا هم قانع نیست؛ روسیه هم که در مقابل امریکا کوتاه آمد، باز امریکا قانع نیست و دارد همینطور پیشروى مى‏کند؛ الان استقرار سامانه‏هاى موشکى در قلمرو ناتو - در اروپا - را ببینید، این یکى از آن کارهاست؛ یا حضور امریکا در قفقاز را ببینید؛ قفقاز یک روزى حیات خلوت روسها بوده! امریکا همینطور دارد روسیه را هم محاصره مى‏کند.

حالا در این دنیاى سلطه - که حتّى دولتهاى اروپایى هم که خودشان جزو خانواده‏ى قدرتند، جرأت نمى‏کنند در مقابل قدرت امریکا حرفِ زیاد بزنند و فقط گاهى نق مى‏زنند؛ چه برسد به دولتهاى متوسط و پایین - ملتى بوجود آمده که تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زیر سؤال برده؛ همه‏ى مسلّمات سیاسىِ رأس قدرت، رفته زیر سؤال. زیر سؤال رفتن، فى‏نفسه چیزى نیست؛ اما اشکالش براى امریکا این است که این مجادله‏ى سیاسى، یک مجموعه‏ى عظیمى تماشاگر دارد. تماشاگرها کیستند؟ ملتها؛ که دارند نگاه مى‏کنند و مى‏بینند. تأثیرى که این در روحیه‏ى ملتها مى‏گذارد، براى قدرت استکبارى امریکا از هر زهرى تلخ‏تر است. امروز در همان کشورهایى که امریکا بر دولتهاى آنها مسلط است - در آسیا و آفریقا و خاورمیانه و امریکاى لاتین - در بین ملتهاى آنها، امریکا منفورترینِ دولتهاى دنیاست. این به خودى خود پیش نیامده؛ این تصادفى پیش نیامده....
ادامه دارد...

 


 

 


شنبه 89 آذر 20 , ساعت 10:33 صبح

پیوندهای مرتبط خبر خبر عکس عکس
19/10/1386نسخه قابل چاپ

دیدار جمعى از اقشار مختلف مردم قم به مناسبت سالروز قیام نوزدهم دی‌ماه‏

 

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم‏

 

خیلى خوش‏آمدید برادران و خواهران عزیز! در این روز سرد و برفى و از راه دور، روز تاریخى نوزدهم دیماه را با این اقدام خودتان و حضور خودتان، بار دیگر تجلیل و تعظیم کردید. شایسته هم، همین است.

این لحظه‏هاى حوادث بزرگ تاریخى، در واقع عوامل پیشرفت تاریخ ملتها هستند. عاشورا یک نیمه‏روز بیشتر نبود؛ تاریخ را تکان داد و متحول کرد. یک حادثه، گاهى به قدرى عمیق و حکیمانه و بجا در طول زندگى یک ملت اتفاق مى‏افتد که تأثیرات آن براى سالهاى متمادى، گاهى براى قرنهاى متوالى باقى میماند. یقیناً روز نوزدهم دى براى ملت ایران از جمله‏ى این حوادث بود. ظرفیت حضور مردم و خشم مقدس و انقلابى مردم در طول سالهاى متمادى با ظلم دستگاه طاغوت و اعمال نفوذ بیگانگان لبالب شده بود؛ یک حرکت هوشمندانه و بجا لازم بود. یک حرکت هوشمندانه و بجا لازم بود. این حرکت را شما مردم قم در روز نوزدهم دیماه انجام دادید و این گردونه به حرکت در آمد. آنچه که نظام طاغوت بر سر این کشور و این ملت آورد، در طول سالهاى متمادى حاکمیت سیاه و ننگین خود، حقیقتاً یکى از فصول تلخ تاریخ ماست.

یکى از همین فعالیتهاى فاجعه‏آمیز، قضایاى هفدهم دى بود که در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشه‏ى دشمنان اسلام و ایران، به کمک روشنفکران آن روزِ متصل به دربار پهلوى، تصمیم گرفتند که زن ایرانى را از دائره‏ى عفاف و حجاب خود بیرون کنند و این نیروى عظیم ایمانى را که به برکت عفاف، زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود کنند و بر باد بدهند.

یکى از جنایات بزرگ رژیم طاغوت، همین مسئله‏ى هفده دى هست. کشف حجاب، از بین بردن آن حائل و فاصله‏اى که در اسلام میان دو جنس قرار داده شده است - که این براى سلامت زن و سلامت مرد است؛ براى سلامت جامعه است - تا همان بلائى که بر سر زن در جوامع غربى آمد، بر سر زن مسلمان ایرانى بیاورند. این اقدام را با چماق، رضاخان در داخل کشور انجام داد.

زن غربى با ورود در منجلاب فساد، دستاوردش نابودى خانواده بود. اینجور نبود که زن با برداشتن حجاب در میدان علم یا در میدان سیاست یا در میدان فعالیتهاى اجتماعى پیشرفت کند؛ همه‏ى اینها با حفظ حجاب و عفت ممکن بود و ما در نظام اسلامى این را تجربه کردیم. برداشتن حجاب، مقدمه‏اى براى برداشتن عفت بود؛ براى برداشتن حیا در جامعه‏ى اسلامى بود؛ براى سرگرم کردن مردم به عامل بسیار قوى و نیرومند جنسى بود؛ براى اینکه از همه‏ى کارهاى دیگر بمانند؛ و یک مدتى هم موفق شدند، اما ایمان عمیق ملت ایران نگذاشت. زنهاى مسلمان ما با وجود سختگیریها در طول زمان، در مقابل این فشار سرکوبگر مقاومت کردند؛ بعد از رفتن رضاخان به نحوى، در زمان خود او به نحوى، در طول دوران بقیه‏ى طاغوت هم به نحوى. لذا در همان دیماه 1356، روز هفدهم دیماه در مشهد، یک اجتماع عظیمى، تظاهراتى از زنان مسلمان با شعار «حفظ حجاب» راه افتاد. ما آنوقت در تبعید بودیم؛ خبر آن را شنیدیم که زنان مؤمن و مسلمان و شجاع یک چنین حرکتى را به راه انداختند. این، گوشه‏اى از فجایع رژیم طاغوت بود؛ نابود کردن آرمانهاى دینى، ارزشهاى اخلاقى، پیشرفتهاى اقتصادى، عزت بین‏المللى و خلاصه بر باد دادن سرمایه‏هاى یک ملت جزو کارهائى بود که آن رژیم طاغوت و سیاهکار انجام داد.

ملت ایران بموقع بیدار شدند و پاسخ گفتند به نداى رهبر عظیم‏الشأن خودشان و وارد میدان شدند. نوزده دى یک چنین مقطع تاریخىِ حساسى است؛ اینها را باید زنده نگه داشت. تلاش شده است و میشود براى اینکه احساسات مردم و این مقاطع حساس از یادها برود.

مردم قم نشان دادند که وفادارند و پایبندند. در طول این زمانها، کسانى هم پیدا شدند که به تعبیر قرآن، «فمن نکث فإنّما ینکث على نفسه»؛ این بیعت را با انقلاب و با اسلام و با امام شکستند، اما این شکستن بیعت به زیان خودشان بود: «نکث على نفسه». بعضیها وفادارى نشان دادند؛ «و من أوفى بما عاهد علیه اللَّه فسیؤتیه اجراً عظیما»؛ پایبندى نشان دادند؛ وفادارى نشان دادند، که این اکثریت عظیم ملت ما بودند؛ ایستادند پاى حرفشان و خداى متعال اجر عظیم را به آنها داد؛ پیروزى در جنگ را داد؛ پیروزى در همه‏ى میدانها در مقابل ابرقدرتها را داد؛ رشد ملى و پیشرفت گوناگون در عرصه‏هاى مختلف را به این ملت داد.

ملت ایران به سمت آرمانهاى خود حرکت کرد، گامهاى بلندى هم برداشت. امروز هم حرکت میکند، امروز هم گامهاى بلندى دارد. این یک مطلب راجع به مسائل نوزده دى.

یک جمله راجع به محرّم و عاشورا عرض کنیم. محرّم، یکى از همین مقاطع تاریخى است. عاشورا را شیعه، با همه‏ى وجود نگه داشتند. شما ببینید در طول سالهاى متمادى، قرنهاى متمادى، یاد امام حسین، نام امام حسین، تربت امام حسین، عزاى امام حسین هرگز از بین مردم پیرو اهل‏بیت و مؤمنِ به اهل‏بیت خارج نشد؛ این را رها نکردند؛ هرچند خیلى تلاش شد. حالا شما قضیه‏ى متوکل و بستن راه را شنیده‏اید. اینها آن کارهاى چاروادارى، مخالفتهاى چاروادارى بوده است. مخالفتهاى بسیار زیادى در طول زمان به شکلهاى ظاهراً علمى، به شکل احساساتى، به شکل تجربه‏اى انجام دادند، ولى شیعه نگه داشته است و باید نگه دارد.

میگویند چرا ماتم و گریه و اشک را در بین مردم رواج میدهید؟ این ماتم و اشک براى ماتم و اشک نیست، براى ارزشهاست. آنچه پشت سر این عزاداریها، بر سر و سینه زدنها، اشک ریختنها وجود دارد، عزیزترین چیزهائى است که در گنجینه‏ى بشریت ممکن است وجود داشته باشد؛ او همان ارزشهاى معنوىِ الهى است. اینها را میخواهند نگه دارند که حسین‏بن‏على مظهر این ارزشها بود. یادِ آنهاست؛ زنده نگه داشتن آنهاست.

و ملت اسلام اگر نام حسین را و یاد حسین را زنده نگه بدارد و آن را الگو قرار بدهد براى خود، از همه‏ى موانع و مشکلات عبور خواهد کرد. لذاست که ما در انقلاب اسلامى، در نظام جمهورى اسلامى از صدر تا ذیل، همه - مردم، مسئولین، بزرگان، شخص امام بزرگوار ما - بر روى مسئله‏ى امام حسین و مسئله‏ى عاشورا و همین عزاداریهاى مردمى، تکیه کردند و جا دارد. این عزاداریها جنبه‏ى نمادین دارد، جنبه‏ى حقیقى هم دارد؛ دلها را نزدیک میکند، معارف را روشن میکند.

البته گویندگان، وعاظ، مداحان، سرایندگان، همه باید توجه داشته باشند که این یک حقیقت عزیز است؛ با آن نبایست بازى کرد؛ حقایق ماجراى عاشورا را بازیچه نباید قرار داد. هر کسى یک چیزى به آن اضافه بکند، خرافه‏اى را به آن وصل بکند، کارهاى غیر معقول را به نام عزادارى انجام بدهد، اینها نباید باشد؛ اینها طرفدارى از امام حسین نیست. یک وقتى ما راجع به مسئله‏ى تظاهرات قمه، مطلبى را گفتیم، یک عده‏اى گوشه کنار صداشان بلند شد که آقا ! این عزادارى امام حسین است؛ مخالفت نشود با عزادارى امام حسین! این، مخالفت با عزادارى نیست؛ مخالفت با ضایع کردن عزادارى است. عزادارى امام حسین را نباید ضایع کرد. منبر حسینى، مجلس حسینى، محل بیان حقایق دینى، یعنى حقایق حسینى است. شعر در این جهت، حرکت در این جهت، نوحه و مدیحه در این جهت باید باشد. شما دیدید در آن محرّم سال 57، دستجات سینه‏زنى ما در بعضى از شهرستانها مثل یزد و شیراز و جاهاى دیگر شروع شد و بعد هم گسترش پیدا کرد به همه‏ى کشور؛ سینه میزدند و حقایق روز را در نوحه‏هاى خودشان بیان میکردند؛ با ارتباط دادن و اتصال دادن اینها به ماجراى عاشورا، که درست هم هست.

مرحوم شهید مطهرى سالها قبل از انقلاب در این حسینیه‏ى ارشاد فریاد میکشید که: واللَّه - قریب به این مضمون - بدانید شمر، امروز - اسم نخست‏وزیرِ آن روز اسرائیل (صهیونیست) را مى‏آورد - اوست. واقع قضیه هم همین است. ما شمر را لعنت میکنیم، براى اینکه ریشه‏ى شمر شدن و شمرى عمل کردن را در دنیا بکنیم؛ ما یزید و عبیداللَّه را لعنت میکنیم، براى اینکه با حاکمیت طاغوت، حاکمیت یزیدى، حاکمیت عیش و نوش، حاکمیت ظلمِ به مؤمنین در دنیا مقابله کنیم. حسین‏بن‏على قیامش براى این بود که بینى حاکمیتهاى علیه ارزشهاى اسلامى و انسانى و الهى را به خاک بمالد و نابود کند؛ و همین کار را هم امام حسین با قیام خود کرد.

مجالس ما؛ مجالس حسینى، یعنى مجالس ضد ظلم، مجالس ضد سلطه، مجالس ضد شمرها و یزیدها و ابن‏زیادهاى زمان موجود، زمان حاضر، معنایش این است. این استمرار ماجراى امام حسین است.

و امروز دنیا پر از ظلم و جور است. شما ببینید چه میکنند؛ در فلسطین چه میکنند، در عراق چه میکنند، در کشورهاى گوناگون چه میکنند، با ملتهاى دنیا چه میکنند، با فقرا چه میکنند، با ثروتهاى ملى کشورها چه میکنند. ابعاد عظیم حرکت حسین‏بن‏على (علیه‏السّلام) شامل همه‏ى این میدان وسیع میشود. امام‏حسین نه فقط براى شیعه، نه فقط براى مسلمانها، بلکه براى احرار عالم درس دارد.

رهبر آزادى‏بخش نهضت هند در شصت سال، هفتاد سال قبل اسم حسین‏بن‏على را آورد؛ گفت من از او یاد گرفتم؛ در حالى که هندو بود؛ اصلاً مسلمان نبود. در بین مسلمین هم همینطور است. ماجراى امام‏حسین این است. شما گنجینه‏دارِ یک چنین جواهر ذى قیمتى هستید که همه‏ى بشریت میتواند از او بهره برد و استفاده کند.

جهتگیرى در عزادارى امام حسین به این نحو باید باشد: گسترش تبیین، بیان، آگاه‏سازى، محکم کردن ایمان مردم، روح تدین را در مردم گسترشِ دادن، روح شجاعت و غیرت دینى را در مردم زیاد کردن، حالت بى‏تفاوتى و سکر و بى‏حالى را از مردم گرفتن؛ اینهاست معناى قیام حسینى و بزرگداشت عزادارى امام‏حسین (علیه‏السّلام) در زمان ما. لذا زنده است، همیشه هم زنده خواهد بود.

جنبه‏ى عاطفى آن هم تأثیرگذارِ بر روى عواطف و احساسات همه‏ى مردم است. جنبه‏ى عمقى و معنوى آن، صاحبان فکر و بصیرت را آگاه میکند؛ روشن میکند. بنده بارها در طول این سالها این جمله‏ى امیرالمؤمنین (علیه‏الصّلاةوالسّلام) را عرض کرده‏ام که فرمود: «ألا لا یحمل هذا العلم إلّا أهل البصر والصّبر»؛ این پرچم - پرچم انسانیت، اسلام، توحید - را آن کسانى که داراى این دو خصوصیتند، میتوانند بر دست بگیرند و بلند نگه دارند؛ «البصر والصّبر»؛ بصیرت و استقامت. امام حسین (علیه‏السّلام) مظهر بصیرت و استقامت است.

پیروان امام حسین هم همین را نشان دادند و بعد از گذشت قرنها، آن روزى که رهبر شایسته‏اى در میان آنها پیدا شد، این حرکت عظیم را به وجود آوردند. انقلاب عظیم اسلامى یک ماجراى عظیمى است؛ داستان عظیمى است. ما در وسط قضیه قرار گرفته‏ایم، ابعاد عظیم این حادثه براى ما خیلى روشن نیست؛ آیندگانِ تاریخ و کسانى که امروز بیرون از این مجموعه هستند، آنها بیشتر از ما ابعاد و عظمت این حرکت را مى‏بینند. در دنیائى که همه‏ى پول و ثروت و قدرت و سیاست و همه چیز و همه چیز در جهت ضد ارزشهاى انسانى و دینى است، ناگهان در یک نقطه‏ى حساس عالم - نقطه‏ى حساس جغرافیائى عالم - یک نظامى سر بلند کند، یک ملتى قیام کند براى به دست گرفتن پرچم ارزشها؛ و ارزشهاى انسانى را سر دست بگیرد، نداى توحید بدهد، معجزه است؛ معجزه‏ى زمان ما این است. بعد از همه طرف به او حمله کنند؛ بزرگ و کوچک، طاغوتها و طاغوتچه‏ها با همه‏ى توانشان بریزند سر او، و در عین حال او نه فقط شکست نخورد، بلکه بسیارى از آنها را شکست بدهد؛ آنها را عقب براند، که امروز شما دارید مى‏بینید نشانه‏هاى عقب‏رفتِ استکبار را. در این مبارزه ملت ایران پیروز شد.

انتخابات هم در پیش است. مسئله‏ى انتخابات هم خیلى مهم است. یکى از نمونه‏هاى عظمت این نظام، همین انتخابات است. براى همین هم هست که انتخابات ملت ایران - این پدیده‏ى به این وضوح - را انکار میکنند. مردمسالارى، این چیز واضح را که وابسته‏ى به انتخابات مردمى است - که در ایران در طول این بیست و هشت نه سال، هر سالى یک بار به طور متوسط اتفاق افتاده است - دشمنان عنود و لجوج انکار میکنند. چرا؟ چون میدانند که این یکى از آن شاخصه‏هاى مهم پیروزى ملت ایران است.

در انقلابهاى گوناگون، در فاصله‏هاى زمانى گوناگون، آن کسانى که پیشواها و به اصطلاح رهبران ملتها بودند، بالاخره درماندند؛ گفتند آقا ! ما اختیارات تام و تمام میخواهیم. دکتر مصدق دو سال و خرده‏اى در این کشور حکومت کرد، بخش عمده‏اى از این دو سال، دو مجلس آن روز را منحل کرد و اختیارات مجلس را هم در اختیار گرفت؛ گفت بدون این، نمیتوانم، حالا مصدق که یک حکومت مردمى بود، اما طاقت نیاورد؛ نتوانست. حالا یک انقلاب مردمى به وجود بیاید؛ یک انقلاب با این جمعیت کشور که امروز سه برابر جمعیت آن روز است، با این همه توطئه‏اى که علیه این ملت میشود و این همه تبلیغات، اما این انقلاب با شجاعت تمام بر آراء مردم تکیه میکند؛ خاطرش جمع است و میخواهد این انتخابات که به معناى دخالت مردم، حضور مردم، تصمیم‏گیرى مردم است، به هر قیمتى باشد؛ این را اصرار میکند، که در دوره‏ى قبل - چهار سال قبل از این - یک ماجرائى راه انداختند؛ یک نمایشى بود؛ یک بازى‏اى بود و هدف هم همین بود که بلکه انتخابات را تعطیل کنند، خداى متعال نخواست و نگذاشت؛ ایستادگى مردم مؤمن نگذاشت که انتخابات را اینها بتوانند تعطیل کنند.

انتخابات در پیش است، این انتخابات خیلى مهم است. نه خصوصِ این انتخابات، همه‏ى انتخاباتها مهم است، این هم از جمله مهم است. مردم وظائفى دارند؛ مسؤولین، نخبگان وظائفى دارند. اولاً سعى شود اهمیت و ارزش و عظمت انتخابات محفوظ بماند؛ معلوم باشد. مردم با امید و اعتماد به پاى صندوقها بروند. من مى‏بینم متأسفانه در اظهارات بعضیها - حالا ان‏شاءاللَّه که از روى غرض‏ورزى نیست - مرتب تکیه میکنند: آقا ! تقلب نشود، آقا ! تقلب نشود؛ آقا ! دستبرد نشوند. چه تقلبى؟! قریب به سى سال است که دستگاههاى مجرى این مملکت دارند انتخابات را انجام میدهند با سلامت کامل. بعضیها حتى شرم نکردند، گفتند ناظرین بین‏المللى بیایند نظارت کنند بر این انتخابات؛ بیگانه‏ها، دشمنها که با اصل انتخابات و با اصل ملت ایران مخالفند؛ با هر چیزى که به نفع ایران است مخالفند، اینها بیایند بشوند قاضى! این، بزرگترین جسارت به ملت ایران است. نه، بیخود مبالغه نکنند. ما البته سفارش کرده‏ایم؛ مکرر سفارش کرده‏ایم؛ مکرر هم سفارش خواهیم کرد به همه‏ى دست‏اندرکاران؛ هم به وزارت کشور، هم به شوراى محترم نگهبان، به نظار و مجریان: مراقب باشند، مسؤولیتشان را، وظیفه‏شان را درست انجام بدهند، خوب انجام بدهند، آراء مردم دست اینها امانت است؛ نگذارند کسى دخالت بکند؛ نفوذ بکند. این سفارش را همیشه کرده‏ایم. مراعات هم کرده‏اند؛ باز هم مراعات خواهند کرد به فضل الهى. این مطلب اول. حیثیت انتخابات عظیم مردم و این کار بزرگ مردم را مرتب با اینکه شبهه‏اندازى کنند که آره، بناست تقلب بشود، بناست فلان بشود، نشکنند.

دوم، همان مطلبى که من مکرر در یزد - چند روز قبل از این - تکرار کردم، باز هم تکرار میکنم: در انتخابات با کرامت رفتار کنند همه؛ چه آنهائى که نامزد میشوند، چه آنهائى که طرفدار آنهایند، چه آنهائى که مخالف با بعضى از نامزدها هستند. جناحهاى مختلف کشور، بداخلاقى و بدگوئى و اهانت وتهمت و این حرفها را مطلقاً راه ندهند. این از آن چیزهائى است که اگر پیش بیاید، دشمن از او خوشحال میشود.

نکته‏ى سوم اینکه مراقب فعالیتهاى دشمن باشند. حالا پریروز - دو روز قبل از این - بوش، رئیس جمهور امریکا گفت ما از فلان دسته در ایران حمایت میکنیم. این ننگ است براى هر کسى که امریکا بخواهد او را تحت‏الحمایه‏ى خود بگیرد. اول، خود آن کسانى که آن دشمن وحشى میخواهد از آنها حمایت کند، بعد هم مردم فکر کنند، ببینند چرا میخواهد حمایت کند. کدام نقص در اینها هست که موجب شده است دشمن بخواهد از او حمایت کند. در داخل یک خانواده ممکن است دو تا برادر، یک برادر و خواهر با هم اختلاف داشته باشند. اگر دشمن، دزد، خائنى که بیرونِ خانه است، با یکى از اینها ارتباط برقرار کرد و گفت من طرف تو هستم، آن بایستى به خود بیاید، بگوید من چه غلطى کردم، چه اشتباهى کردم که این دشمن خانوادگى میخواهد از من حمایت کند. مردم هم باید حواسشان جمع باشد؛ نگذارید انتخابات بشود ملعبه‏ى دست بیگانگان.

انتخابات مال ملت ایران است، مال جمهورى اسلامى است، مال اسلام است؛ مرزهاشان را با دشمن مشخص و متمایز کنند. من بارها به بعضى از افراد سیاسى که فعالیتهائى دارند و گاهى یک مخالف‏خوانیهائى میکنند، تذکر داده‏ام، نصیحت کرده‏ام؛ گفته‏ام مواظب باشید مرزهاى میان شما و دشمن کمرنگ نشود؛ پاک نشود. مرز وقتى کمرنگ شد، احتمال اینکه کسانى از این مرز عبور کنند یا دشمن از این مرز عبور کند و بیاید این طرف یا دوست و خودى غافل شود و از مرز عبور کند و برود به دامن دشمن، زیاد خواهد بود. مرزها را روشن کنید؛ مشخص کنید.

این ملت بیست و هشت سال است که با توطئه‏ى امریکا، با دشمنى امریکا، با انواع و اقسام لطمه‏زدنهاى امریکا مواجه است. هر کار توانستند علیه این ملت کرده‏اند. مواظب باشید مرزهاتان را مشخص کنید. کسانى هستند مزدور آنهایند؛ کسانى هستند نوکر آنهایند؛ کسانى هستند در خدمت آنهایند. مرزهاتان را با اینها هم روشن کنید و مشخص کنید. وقت بصر و صبر، یکى همین‏جاست؛ بصیرت. ملت ایران وقت انتخابات که میرسد، احتیاج به بصیرت دارد؛ نگاه کند ببیند دشمن چه موضعى گرفته است در قبال این حرکت عظیم مردمى؛ حواس خود را جمع کند، تصمیم درست بگیرد. این هم وظیفه‏ى ما مردم است که بایستى مراقبت کنیم.

البته مطمئن باشید و بنده مطمئنم که خداى متعال تفضلات خود را به برکت مجاهدت و ایمان شما مردم، از شما باز نخواهد گرفت و خداى متعال لطف خودش و کمک خودش و هدایت و حمایت خودش را شامل حال این مردم کرده است و باز هم خواهد کرد و پیروزى نهائى، بالاخره متعلق به ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى است.

امیدواریم که خداوند متعال همه‏ى شما را موفق بدارد؛ ارواح طیبه‏ى شهداى ما را خشنود کند؛ روح مطهر امام را با اولیائش محشور کند و به همه‏ى شما خیر و اجر عنایت فرماید و قلب مقدس ولى‏عصر (ارواحنافداه) را از ما شاد و خشنود فرماید.

 

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏

 

 


چهارشنبه 89 آذر 17 , ساعت 3:8 عصر

با عرض تسلیت به مناسبت ماه محرم خدمت آقا امام زمان(عج)و مقام معظم رهبری حضرت امام  خامنه ای(مدظله العالی)و دانشجویان ولایت مدار ایران اسلامی .

 

دانشچویان عزیز دشمنان ملت ایران چه در داخل و چه در خارج دوباره در ??آذرباز به دنبال ضربه زدن به نظام و ایجاد اغتشاش در ایران اسلامی بودند. فتنه گرانی که بعد از انتخابات??خرداد?? نقاب از چهره آنها رخت بر بست و چهره ی واقعی آنها نمایان شد .در روز ??آبان اغتشاش کردند و در ?? آذر سال گذشته دوباره ناامنی هایی در تهران به وجود آوردنددر روز عاشورا قرآن سوزاندند پرچم محرم آتش زدند اما مردم ولایت مدار ایران اسلامی در ? دی و در ?? بهمن جواب کوبنده ای بر آنها دادند .بعد از ?? بهمن فتنه گران نفس های آخر را کشیدند اما از بین نرفتند .آنها (میر حسین موسوی،مهدی کروبی ومحمد خاتمی)چنان در نزد مردم مورد نفرت قرار گرفته اند که آنا دیگر جرات حضور در جامعه ندارند در هر جایی که حاضر می شوند با خشم مردم ولایت مدار روبه رو  و مجبور به ترک محل می شوند.ای دانشچویان عزیز بیاییم کمی بصیرت خود را افزایش دهیم و واقعیت ها را ببینیم به دنبال رسانه های بیگانه نرویم ،به دنبال فتنه گران خائن نرویم و  گول شعار های عوام فریبانه آنها را نخوریم .بیایید یا تبعیت از ولایت فقیه از فتنه ها پیروز بیرون آییم و در هنگام ظهور آقا امام زمان (عج)از یاوران ایشان باشیم انشا الله.


دوشنبه 89 آبان 17 , ساعت 11:11 صبح

 اسلام به اهمیت و ارزش فوق‏ العاده پاکی و لزوم
قانونی بودن روابط جنسی زن و مرد چه به صورت نظر و
چه به صورت لمس و چه به صورت شنیدن و چه به صورت همخوابگی توجه کامل‏
دارد ، به هیچ وجه راضی نمی‏شود با هیچ نام و عنوانی خدشه‏ای بر آن وارد
شود ، اما دنیای امروز این ارزش فوق العاده انسانی را نادیده گرفته است‏
و در عین اینکه دودش به چشمش می‏رود نمی‏خواهد به روی خود بیاورد .
جهان امروز به نام آزادی زن ، و صریحتر : " آزادی روابط جنسی " روح‏
جوانان را سخت فاسد کرده است . به جای اینکه این آزادی به شکفتن‏
استعدادها کمک کند ، به شکل دیگر و به صورت دیگر غیر آنچه در قدیم وجود
داشت ، نیروها و استعدادهای انسانی را هدر داده است و می‏دهد . زن از
کنج خانه بیرون آمده ، اما به کجا رو آورده است ؟ به سینماها ، کنار
دریاها ، حاشه
خیابانها ، مجالس شب نشینی ! زن امروز به نام آزادی ، خانه را خراب‏
کرده بدون اینکه مدرسه یا جای دیگر را آباد کرده باشد . اگر غلط نکنم‏
آنجا را نیز خراب کرده است .
در اثر این بی بند و باری و دور افکندن قیود انسانی ، از راندمان تحصیل‏
جوانان کاسته شده ، جوانان از تحصیل و مدرسه فراری شده‏اند ، جنایتهای‏
عشقی فراوان شده ، بازار سینماها رونق گرفته ، جیب کارخانه‏داران مولد
لوازم آرایشی پر شده ، ارزش رقاصها و رقاصه‏ها و کولیها صد برابر
دانشمندان و متفکران و مصلحان اجتماعی شده است . اگر می‏خواهید بدانید
چنین هست یا چنین نیست ، آنگاه که رقاصه‏ای وارد کشور می‏شود با آنگاه که‏
دانشمندی نظیر پرفسور برنارد متخصص معروف پیوند قلب وارد می‏شود مقایسه‏
کنید و عکس العمل جوانان را در هر دو مورد ببینیدمطلب دیگر اینکه :
اسلام با همه توجهی که به خطر شکسته شدن حصار عفاف‏
دارد - همانطور که روش این آئین پاک خدائی است که یک آئین معتدل و
متعادل است و از هر افراط و تفریطی به دور است و امتش را " امت وسط
" می‏خواند - از جنبه‏های دیگر غافل نمی‏شود . زنان را تا حدودی که منجر به‏
فساد نشود از شرکت در اجتماع نهی نمی‏کند . در بعضی موارد شرکت آنها را
واجب می‏کند ، مانند حج که بر زن و مرد متساویا واجب است و حتی شوهر حق‏
ممانعت ندارد . و در بعضی موارد به ترخیص اکتفا می‏کند .
چنانکه می‏دانیم جهاد بر زنان واجب نیست ، مگر وقتی که شهر و حوزه‏
مسلمین مورد حمله واقع شود و جنبه صددرصد دفاعی به خود بگیرد . در این‏
صورت همانطور که فقهاء فتوا می‏دهند بر زنان نیز واجب می‏شود ،  ولی‏
در غیر این صورت واجب نیست . در عین حال رسول خدا به برخی از زنان‏
اجازه می‏داد که در جنگها برای کمک به سربازان و مجروحین شرکت کنند .
قضایای زیادی در تاریخ اسلام در این زمینه هست .
بر زنان واجب نیست که در نماز جمعه شرکت کنند مگرآنکه حضور به هم رسانند .
بعد از حضور واجب است شرکت کنند و ترک‏ نکنند  .
بر زنان واجب نیست که در نماز عیدین شرکت کنند ولی از شرکت دادن‏
ممنوع نمی‏باشند . برای زنان صاحب هیئت و جمال شرکت در این مجامع مکروه‏
است .
پیغمبر اکرم زنان خود را - با قید قرعه - با خود به سفر می‏برد . بعضی‏
از اصحاب نیز چنین می‏کردند .
پیغمبر اکرم از زنان بیعت گرفت ، ولی با آنها مصافحه نکرد ، دستور
داد ظرف آبی آوردند ، دست خود را در آن فرو برد و دستور داد زنان دست‏
خویش در آب فرو برند ، همین را بیعت شمرد . عایشه گفت هرگز
دست پیغمبر در همه عمر دست یک زن بیگانه را لمس نکرد .
زنان را از تشییع جنازه منع نکرد ، گواینکه آنرا لازم هم نشمرد . رسول‏
خدا ترجیح داد زنان در تشییع جنازه شرکت نکنند . در عین حال در موارد
خاصی شرکت کرده‏اند و احیانا نماز خوانده‏اند . در روایات ما آمده است‏
که وقتی زینب دختر بزرگ رسول اکرم وفات کرد زهرای مرضیه سلام الله‏
علیها و زنان مسلمانان آمدند و بر وی نماز خواندند  . از نظر روایات شیعه برای زنان جوان‏
شرکت در تشییع جنازه مکروه است . علماء اهل تسنن از ام عطیه نقل‏
کرده‏اند که گفت رسول اکرم ما را توصیه کرد که در تشییع جنازه شرکت‏
نکنیم ولی منع نفرمود .
اسماء دختر یزید انصاری ، از طرف زنان مسلمان مدینه مأمور شد به‏
نمایندگی آنان نزد رسول خدا برود و پیام گلایه آمیز زنان مدینه را به رسول‏
خدا ابلاغ کند و جواب بگیرد .
اسماء وقتی وارد شد که رسول خدا در میان جمع اصحاب بود . گفت :
" پدر و مادرم قربانت . من نماینده زنانم به سوی تو  . ما زنان‏
می‏گوئیم خداوند عزوجل ترا هم بر مردان مبعوث فرمود و هم بر زنان . تو
تنها پیامبر مردان نیستی . ما زنان نیز به تو و خدای تو ایمان آوردیم .
ما زنان در خانه‏های خویش نشسته حاجت جنسی شما مردان را بر می‏آوریم ،
فرزندان شما را در رحم خویش می‏پرورانیم . اما از آن طرف می‏بینیم وظائف‏
مقدس و کارهای بزرگ و ارجمند و پر اجر و با ارزش به مردان اختصاص‏
یافته و ما محرومیم .
مردانند که توفیق جمعه و جماعت دارند ، به عیادت بیماران می‏روند ، در
تشییع جنازه شرکت می‏کنند ، حج مکرر انجام می‏دهند ، و از همه بالاتر توفیق‏
جهاد در راه خدا دارند . در صورتی که وقتی یک مرد به حج یا جهاد می‏رود
ما زنان هستیم که اموال شما را نگهداری می‏کنیم ، برای جامه‏های

شما نخریسی می‏کنیم ، فرزندان شما را تربیت می‏کنیم . چگونه است که ما در
زحمتها شریک شما مردان هستیم اما در وظائف بزرگ و مقدس و کارهای پر
اجر و پاداش شرکت نداریم و از همه آنها محرومیم ؟ "
رسول اکرم نگاهی به اصحاب کرد و فرمود :
" آیا تاکنون از زنی سخنی به این خوبی و منطقی بدین رسائی در امور دین‏
شنیده‏اید " ؟
یکی از اصحاب گفت :
" خیال نمی‏کنم این سخن از خود این زن باشد " .
رسول خدا به جواب این مرد اعتنا نکرد . رو کرد به اسماء و فرمود :
" ای زن آنچه می‏گویم درست فهم کن و به زنانی که ترا فرستاده‏اند نیز
حالی کن . پنداشتی که هر که مرد شد به واسطه این کارها که بر شمردی توفیق‏
اجر و پاداش و فضیلت را می‏یابد و زنان محرومند ؟ خیر چنین نیست . زن‏
اگر خوب خانه‏داری و شوهرداری کند ، نگذارد محیط پاک خانه با غبار
کدورت آلوده شود ، اجر و پاداش و فضیلت و توفیقش معادل است با همه‏
آن کارها که مردان انجام می‏دهند " .
اسماء زنی با ایمان بود و تقاضای او و زنان همفکرش از عمق ایمانشان بر
می‏خاست نه از شهوات برانگیخته شده که غالبا امروز می‏بینیم . او و
همفکرانش نگران این بودند مبادا وظائفی که به عهده آنان واگذار شده قدر
و قیمتی نداشته باشد و همه وظائف مقدس و قدر و قیمت‏دار به مردان‏
اختصاص یافته باشد . او و همفکرانش تقاضای مساوات زنان و مردان را
داشتند . اما در چه ؟ در ربودن گوی فضیلت و انجام وظیفه مقدس . چیزی که‏
در مخیله آنان هم خطور نمی‏کرد این بود که شهوات فردی را نام " حقوق "
نهند و جنجال راه بیندازند .
لهذا وقتی که آن جواب را شنید ، چهره‏اش از خوشحالی برافروخته شد و با
خوشحالی به سوی همفکرانش برگشت  .
در باب شرکت زنان در اینگونه موارد ، در کتب حدیث روایات ضد و
نقیضی وارد شده است . از بعضی از آنها ممنوعیت شدید استفاده می‏شود .
اما صاحب " وسائل " که خود محدث متبحری است با توجه به مجموع آثار و
روایات اسلام می‏گوید :
" از مجموع روایات استفاده می‏شود که برای زنان رواست که برای مجالس‏
عزا ، یا برای انجام حقوق مردم ،  یا تشییع جنازه بیرون روند و در
این مجامع شرکت کنند ، همچنانکه فاطمه علیها السلام و همچنین زنان ائمه‏
اطهار در مثل این موارد شرکت می‏کرده‏اند . پس جمع بین روایات حکم می‏کند
که روایات منع را حمل بر کراهت کنم " .
پیغمبر اکرم زنان را اجازه می‏داد که به خاطر حاجتی که دارند بیرون روند
و کار خویش را انجام دهند . سوده دختر زمعه ، همسر رسول خدا زنی بلند
بالا بود . یک شب با اجازه رسول خدا از خانه به خاطر کاری بیرون آمد .
با اینکه شب بود عمر بن الخطاب سوده را به خاطر بلند بالائیش شناخت .
عمر در این جهت تعصب شدیدی داشت و همواره به پیغمبر توصیه می‏کرد اجازه ندهد زنانش بیرون‏
روند . عمر با لحن خشنی به سوده گفت : تو خیال کردی که ما ترا نشناختیم‏
؟ ! خیر شناختیم . پس از این در بیرون آمدن خود دقت بیشتری بکن . سوده‏
از همانجا مراجعت کرد و ماجرا را به عرض رسول خدا رساند در حالی که‏
رسول خدا مشغول شام خوردن بود و استخوانی در دستش بود . طولی نکشید که‏
حالت وحی بر آنحضرت عارض شد . پس از بازگشت به حالت عادی فرمود :
" « انه قد اذن لکن ان تخرجن لحوائجکن » " . یعنی اجازه داده شد به‏
شما که اگر حاجتی دارید بیرون روید  .
آنچنانکه مجموعا از تواریخ و نقلهای حدیثی بر می‏آید ، در میان صحابه‏
رسول خدا ، عمر بن الخطاب - همچنانکه مقتضای طبیعتهائی خشک و خشن از
طراز اوست - در مورد زنان فوق العاده سختگیر و طرفدار خانه‏نشینی کلی‏
آنها بوده است .
جاحظ در " البیان و التبیین " جلد 2 صفحه 90 و جلد 3 صفحه 155 از عمر
نقل می‏کند که :
" اکثروا لهن من قول " لا " فان " نعم " لیضربهن علی المسألة یعنی‏
بیشتر به زنها " نه " بگوئید . زیرا " بلی " آنانرا در خواهش جری‏تر
می‏کند " .
در تفسیر کشاف ذیل آیه 53 سوره احزاب می‏نویسد :
" عمر خیلی علاقه‏مند بود که زنان رسول خدا در پرده باشند و بیرون نروند
، زیاد این مطلب را به میان می‏گذاشت . به زنان پیغمبر

می‏گفت : اگر اختیار با من بود ، چشمی شما را نمی‏دید . یک روز بر آنان‏
گذشت و گفت آخر شما با سایر زنان فرق دارید همچنانکه شوهر شما با سایر
مردان فرق دارد . بهتر است به پرده در شوید . زینب همسر رسول خدا گفت‏
: پسر خطاب ! وحی در خانه ما نازل می‏شود و آنگاه تو نسبت به ما غیرت‏
می‏ورزی و تکلیف معین می‏کنی ؟ ! " .
در سنن ابن ماجه " باب ماجاء فی البکاء علی المیت " حدیث شماره‏
1587 می‏نویسد :
" رسول خدا در تشییع جنازه‏ای شرکت کرد . زنی از کسان متوفی شرکت‏
کرده بود . عمر بر آن زن نهیب زد . رسول خدا فرمود : ولش کن ای عمر !
چشم گریان و دل داغدار و عهد قریب است " .
از اینگونه جریانها در تاریخ زندگی عمر زیاد یافت می‏شود . حتی نقل‏
کرده‏اند که :
" عاتکه ، همسر عمر ، دائما با او برای رفتن به مسجد در کشمکش بود .
عمر نمی‏خواست او شرکت کند اما او اصرار داشت شرکت کند . عاتکه‏
نمی‏خواست نهی شوهرش را تمرد کند ، عمر هم نمی‏خواست نهی صریح کند ،
دلش می‏خواست وقتی که در مقابل تقاضای عاتکه سکوت می‏کند ، عاتکه به‏
مسجد نرود . این بود که در مقابل درخواست عاتکه سکوت می‏کرد و لب از
لب نمی‏جنبانید . اما عاتکه می‏گفت به خدا قسم مادامی که صریحا نهی نکنی‏
خواهم رفت و می‏رفت " .
در صحیح بخاری از ابن عباس نقل می‏کند که گفت :
" سخت مایل بودم فرصت مناسبی به چنگ آورم و از عمر بپرسم آن دو زن‏
که در قرآن درباره آنان آمده است : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت‏
قلوبکما »"  کیانند ؟ تا آنکه در سفر حج همراه او شدم . یک روز

فرصتی پیش آمد ، ضمن اینکه آب وضو روی دستش می‏ریختم گفتم یا
امیرالمؤمنین ! آن دو زن که خداوند در قرآن به آنها اشاره می‏کند و
می‏فرماید : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما »" کدامند ؟ گفت‏
: عجب است از تو که چنین پرسشی می‏کنی . آنها عایشه و حفصه می‏باشند .
آنگاه خود عمر داستان را اینچنین تفصیل داد :
من و یکی از انصار در قسمت بالای شهر مدینه که با مسجد و مرکز مدینه‏
فاصله داشت منزل داشتیم . من و او با هم قرار گذاشته بودیم به نوبت ،
یک روز در میان ، هر کدام از ما به مسجد و مرکز مدینه برویم و اگر چیز
تازه‏ای رخ داده بود به اطلاع دیگری برسانیم .
ما مردم قریش تا در مکه بودیم بر زنان خویش مسلط بودیم ،  اما
مردم مدینه برعکس بودند ، زنان آنان بر ایشان تسلط داشتند . تدریجا اخلاق‏
زنان مدینه در زنان ما اثر کرد . یک روز من به همسرم خشم گرفتم . او
برخلاف انتظار ، جواب مرا پس داد .
گفتم : جواب مرا پس می‏دهی ؟ ! گفت : خبر نداری که زنان پیغمبر
رویشان با او باز است و با او یک و دو می‏کنند و گاه یکی از آنان یک‏
روز تمام با پیغمبر قهر می‏کند .
از شنیدن این سخن سخت ناراحت شدم گفتم به خدا قسم کسی که با پیغمبر
چنین کند بدبخت شده است . فورا لباس پوشیدم و آمدم به شهر و بر

 دخترم حفصه وارد شدم ، گفتم شنیده‏ام شما گاهی یک روز تمام پیغمبر را
ناراحت می‏کنید . گفت : بلی . گفتم : دخترکم ! بیچاره شدی . چه اطمینانی‏
داری که خداوند به خاطر پیامبرش بر تو خشم نگیرد ؟ دخترکم ! از من بشنو
: بعد از این نه با پیغمبر تندی کن و نه از او قهر کن . هر چه می‏خواهی به‏
خودم بگو اگر می‏بینی رقیبت ( عایشه ) از تو زیباتر است ناراحت نباش .
قضیه گذشت . در آن ایام ما نگران حمله غسانیها از جانب شام بودیم :
شنیده بودیم آنان آماده حمله به ما هستند . یک روز که نوبت رفیق انصاری‏
بود و من در خانه بودم ، شب هنگام دیدم در خانه مرا محکم می‏کوبد و
می‏گوید : او در خانه است ؟ من سخت در هراس شدم . آمدم بیرون . گفت‏
حادثه بزرگی رخ داده . گفتم : غسانیها حمله کردند ؟ گفت : نه ، از آن‏
بزرگتر . گفتم : چه شده ؟ گفت : پیامبر زنان خویش را یکجا ترک گفته‏
است! گفتم بیچاره شد حفصه . قبلا پیش‏بینی می‏کردم و به خود حفصه هم گفتم.
صبح زود لباس پوشیدم و برای نماز صبح به مسجد رفتم و با پیامبر نماز
جماعت خواندم . پیامبر بعد از نماز به اتاق مخصوصی که به خودش تعلق‏
داشت رفت و از همه کناره‏گیری کرد . من به سراغ حفصه رفتم . می‏گریست .
گفتم چرا می‏گریی ؟ به تو نگفتم این قدر پیامبر را آزار ندهید ؟ ! خوب ،
آیا شما را طلاق داد ؟ گفت : نمی‏دانم . همین قدر می‏دانم از همه کناره‏گیری‏
کرده است . آمدم به مسجد نزدیک منبر پیامبر دیدم گروهی گرد منبر جمع‏
شده می‏گریند . قدری با آنها نشستم . چون خیلی ناراحت بودم رفتم به طرف‏
اتاق پیغمبر . یک سیاه دم در بود . گفتم به پیغمبر بگو : عمر اجازه ورود
می‏خواهد . رفت و برگشت و گفت : گفتم اما پیغمبر سکوت کرد .
برگشتم و رفتم میان مردمی که گرد منبر را گرفته بودند . مدتی نشستم .
نتوانستم آرام بگیرم . دو مرتبه آمدم و به دربان گفتم برای عمر اجازه‏
بگیر .

 رفت و برگشت و گفت : از پیغمبر برایت اجازه خواستم ، اما پیغمبر
سکوت کرد . برای سومین بار رفتم میان مردمی که گرد منبر جمع بودند و از
ناراحتی پیغمبر ناراحت بودند . باز هم نتوانستم آرام بگیرم . نوبت سوم‏
آمدم و به وسیله آن دربان سیاه اجازه ورود خواستم . غلام رفت و برگشت و
گفت باز هم پیغمبر سکوت کرد . مأیوسانه مراجعت کردم . ناگهان فریاد
همان دربان سیاه را شنیدم که مرا می‏خواند . گفت : بیا که پیغمبر اجازه‏
داد . وقتی که وارد شدم ، دیدم پیغمبر بر روی شنها به پهلو خوابیده و بر
یک متکا از لیف خرما تکیه کرده سنگریزه‏ها بر جسمش اثر گذاشته است .
سلام کردم . ایستادم و گفتم : یا رسول الله ! می‏گویند همسران خویش را
طلاق داده‏ای ، راست است ؟ گفت : نه . گفتم : الله اکبر . همانطور که‏
ایستاده بودم شروع کردم به سخن گفتن و مقصودم این بود سر شوخی را باز کنم‏
. گفتم : یا رسول الله ! ما مردم قریش تا در مکه بودیم بر زنان خویش‏
مسلط بودیم ، آمدیم به این شهر و از بخت بد ، زنان این شهر بر مردانشان‏
تسلط داشتند . پیامبر از شنیدن این جمله تبسمی کرد . به سخن خودم ادامه‏
دادم و گفتم : من قبلا به دخترم حفصه گفته بودم که اگر عایشه از تو قشنگتر
و محبوبتر است ناراحت نباش . بار دیگر پیغمبر تبسم کرد . چون دیدم‏
تبسم کرد نشستم ، به اطراف نگاه کردم هیچ چیزی در آنجا به چشم نمی‏خورد
جز سه تا پوست گوسفند . گفتم : یا رسول الله ! دعا کن خداوند به امت تو
توسعه عنایت فرماید آنچنانکه فارس و روم غرق در نعمتند . پیغمبر که‏
تکیه کرده بود فورا نشست ، فرمود : اینها دلیل لطف خدا نیست . آنها
نعمتهای خویش را در همین دنیا از خدا گرفته‏اند . گفتم : از گفته خودم‏
پشیمانم . برای من طلب مغفرت کن .
از این پس پیغمبر یک ماه از زنان خویش دوری جست ، بدان جهت که‏
رازی را حفصه نزد عایشه آشکار کرده بود . ( نه بدان جهت که عمر
می‏پنداشت که چون زنان پیغمبر زبان دراز شده بودند و پیغمبر را ناراحت‏

می‏کردند و پیغمبر در مقابل آنها سکوت می‏کرد ) . بعد از یک ماه پیغمبر
نزد . زنان خویش برگشت . آیه تخییر نازل شده بود که هر کدام از همسران‏
رسول خدا از ادامه همسری ناراضی هستند پیغمبر آنها را در نهایت خوشی ،
با کمک فراوان مالی در کارشان آزاد بگذارد ، هر جا می‏خواهند بروند ، و
با هر کس می‏خواهند ازدواج کنند و هر کدام مایلند با همین وضع فقیرانه‏
بسازند به زندگی با پیغمبر ادامه دهند . همه آنها در کمال رضایت گفتند :
ما خدا و پیغمبر را انتخاب می‏کنیم و افتخار همسری رسول خدا را از دست‏
نمی‏دهیم "  .
آری اینست روش اسلام در میان افراط و تفریط ها . همانطور که گفتیم‏
اسلام به خطرات ناشی از روابط به اصطلاح آزاد جنسی کاملا آگاه است .
نهایت مراقبت را در برخوردهای زنان و مردان اجنبی دارد . تا حدودی که‏
منجر به حرج و فلج نشود ، طرفدار دور نگهداشتن زنان از مردان است .
اسلام در عین اینکه به زنان اجازه شرکت در مساجد را می‏دهد دستور می‏دهد
به صورت مختلط نباشد ، محلها از یکدیگر جدا باشد . می‏گویند پیغمبر اکرم‏
در زمان حیات خویش اشاره کرد که در ورودی زنان به مسجد از در ورودی‏
مردان مجزا باشد . روزی اشاره به یکی از درها کرد و فرمود :
" « لو ترکنا هذا الباب للنساء » " یعنی خوب است این در را به‏
بانوان اختصاص بدهیم . بعدها عمر صریحا نهی کرد که مردان از آن در وارد
شوند  .

و نیز می‏گویند : پیغمبر اکرم دستور داد که شب هنگام که نماز تمام‏
می‏شود ، اول زنها بیرون بروند ، بعد مردها ، رسول خدا خوش نمی‏داشت که‏
زن و مرد در حال اختلاط از مسجد بیرون روند . زیرا فتنه‏ها از همین اختلاطها
بر می‏خیزد .
رسول خدا برای اینکه برخورد و اصطکاکی رخ ندهد دستور می‏داد مردان از
وسط ، و زنان از کنار کوچه یا خیابان بروند .
یک روز رسول خدا در بیرون مسجد بود . دید مردان و زنان باهم از مسجد
بیرون آمدند . به زنها خطاب کرد و فرمود بهتر اینست شما صبر کنید آنها
بروند . شما از کنار بروید و آنها از وسط .
فقهاء به همین مناسبت فتوا می‏دهند که اختلاط مردان و زنان مکروه است .
مرحوم آیة الله سید محمد کاظم طباطبائی یزدی ( قدس سره ) در عروه الوثقی‏
فصل اول مسأله 49 می‏گوید :
" یکره اختلاط الرجال بالنساء الا للعجائز یعنی مختلط شدن مردان و زنان‏
مکروه است مگر در مورد پیر زنان " .
راستی اگر کسی بیماردل نباشد تصدیق می‏کند که راه اسلام راه معتدل و
متعادلی است . اسلام در عین اینکه نهایت مراقبت را برای پاکی روابط
جنسی به عمل آورده است ، هیچگونه مانعی برای بروز استعدادهای انسانی زن‏
به وجود نیاورده است بلکه کاری کرده است که اگر این برنامه دور از هر
افراط و تفریطی اجرا شود ، هم روحیه‏ها سالم می‏ماند ، و هم روابط خانواده‏ها
صمیمی‏تر و جدی‏تر می‏گردد ، و هم محیط اجتماع برای فعالیت صحیح‏
مرد و زن آماده‏تر می‏شود .

برگرفته از کتاب مساله حجاب شهید مطهری(ره)



لیست کل یادداشت های این وبلاگ